- پنجشنبه ۱۰ شهریور ۰۱
- ۰۱:۴۸
دلاورمردی های رزمندگان گردان ۴۱۰ غواص از زبان یک رزمنده ی قدیمی + عکس
خانه خشتی
شهدا را فراموش نکنیم
دلاورمردی های رزمندگان گردان ۴۱۰ غواص از زبان یک رزمنده ی قدیمی + عکس
خانه خشتی
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بروجرد ، شاید در نگاه اول وقتی خندههایش را ببینی و اینکه روی دوپای خود راه میرود رنج ناشی از جانبازیاش را نتوانی بفهمی اما چشمان پدری که هیچگاه چهره و قد کشیدن چهار فرزندش را ندیده و دستانی که نبود تا بهنشانه مهرورزی و نوازش بر سر فرزندان کشیده شوند خود حسرتی چندساله در دل میکارد.
در بروجرد یکی از شهرستانهای استان لرستان دلیرمردی زندگی میکند که در دوران دفاع مقدس چشمها و دستهایش را در منطقه عملیاتی سردشت جا گذشت؛ جانبازی که هیچوقت نه چشمی برای دیدن فرزندانش داشت و نه دستی که بر سر آنها نوازش بکشد.
امیرمراد گودرزی جانباز 70درصدی بروجردی متولد اول آبان 1340 است که از ابتدای حمله صدام به ایران عازم جبهههای جنگ شد و 22 فروردین سال 62 در منطقه بوالحسن در محور سردشت بر اثر انفجار مین دو چشم خود را از دست داد، دو دست از آرنج قطع و شنوایی او نیز تا 70 درصد از بین رفته است.
وی همچنین از ناحیه صورت بهشدت آسیبدیده و در جریان انفجار مین تمامی دندانهای خود را از دست داده و بخشهایی از صورت او همچون استخوان ابرو دچار شکستگی شدید شده است.
متن گفتوگوی خبرنگار تسنیم با این جانباز سرافراز هشت سال دفاع مقدس را در ادامه میخوانید:
حاج احمد مدهنی را اغلب رزمندگان لشگر 57 حضرت ابوالفضل (ع) می شناسند. زیرا وی مدتها در کسوت فرماندهی گردان بعثت و فرمانده محور در زمان جنگ تحمیلی ایفای وظیفه نموده است، حاج احمد مدهنی فردی خوش رو و با سابقه و از یادگارهای باقی مانده از جبهه های جنگ و دفاع مقدس است که سالها خدمت نمودن، خدمات بسیاری در کارنامه افتخاراتش به وجود آورده است.
رسول خدا (ص) می فرماید: الْمُجَاهِدُونَ فِی اللَّهِ تَعَالَى قُوَّادُ أَهْلِ الْجَنَّة. بحار الأنوار، ج97، ص15، ح34.
در روز قیامت مجاهدان در راه خدا - رزمندگان - پیشگامان اهل بهشت اند.
این جانباز دلاور در روز جمعه 4خرداد 1397 به یاران شهیدش پیوست . مراسم تشییع و تدفین آن دلاور مرد لرستانی روز شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۵از پادگان امام حسین ع سپاه به طرف قبرستان سراب یاس برگزار گردید.
شهید سپهدار بهادری
فرزند : الله قلی
تولد: ۱۳۴۵ بخش پاپی
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۰۳/۰۲
محل شهادت : منطقه عملیاتی حاج عمران
مزار : گلزار بهشت رضای شهدای شهرستان خرم آباد
سال ۱۳۴۵، در روستای پاپی از توابع شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش الله قلی نام داشت . وی چهره متین و دوست داشتنی داشت و با آوردن روزی پاک و طیبی برای اهل خانواده چنان تأثیر شگرفی در تربیت خانواده گذاشته بود که توفیق یافت بعنوان پدر شهید جایگاه خود را درعالم ملکوت باز نماید و اطرافیان همیشه به او افتخار نمایند. مادرش طلا خانم خانه دار بود و نسبت به تربیت فرزندان خود چنان همّت می گماشت که از دامان پاک ایشان دلاوری چون شهید سپهدار پا به عرصه وجود گذاشت. گر چه از نظر تحصیلات کلاسیک مدارج عالیه نداشت ، اما تکلیف الهی وی را برآن داشت به فرمان امام خمینی قدس سرو شریف بعنوان پاسدار مخلص در کنار همسنگران مجاهد الهی در سپاه اسلام قرار گیرد و از نظر معارف علوم اسلامی به عالیترین مرتبه درجه معرفت الهی برسد ، به طوریکه ره صد ساله را یک شبه طی ، و در عالم ملکوت سیر بنماید. زندگی عارفانه این شهید عظمی در دوم خرداد ۱۳۶۵، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش پایان یافته و به خیل همسنگران شهیدش پیوست و تا ابد برای همیشه جاودانه گردید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان خرم آباد واقع است.
وصیت نامه :
سردار پاسدار حمید قبادی روز گذشته در یک سانحه رانندگی در محور کوهدشت – خرمآباد جان خود را از دست داد و به دیار حق شتافت. 1مهر 1391
پیکر پاک حمید قبادی سردار دلاور هشت سال دفاع مقدس در میان ناباوری مردم شهرستان کوهدشت تا بهشت زهرا سلام الله علیها تشییع شد.
حمید قبادی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس و شهدای انقلاب اسلامی بود که از نوجوانی تا واپسین لحظات حیاتش از امام و رهبری و خط ولایت جدا نشد. وی در سمت های مختلف با جان و دل از اسلام و ولایت دفاع می کرد.
او سربازی فداکار ، جانبازی غیور و ولایتمداری کم نظیر بود ، ایشان در ادامه سخنانش گفت امیدوارم همرزمان این سرباز اسلام راه و مسیرش را تا حصول نتیجه وسپردن پرچم انقلاب اسلامی به صاحبش مولایمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه راهش را ادامه دهند.
به گزارش راهیان نور، محمد رضا فرامرزی جانباز 70 درصد جبهه نبرد حق علیه باطل ما را با خود به روزهایی خواهد برد که هیچ گاه ندیده ایم. در ادامه خاطره ای از این رزمنده دفاع مقدس می خوانید:
در جاده ی اهواز خرمشهر بودیم در حالت پدافند و بنده فرمانده گردان بودم و 120 یا 130 نفری آماده بودیم که شب عملیات از خرمشهر حرکت کنیم.
خیلی در تیررس دشمن بودیم و بچه ها نمی توانستند از سنگر بیرون بروند.
بچه ها تشنه بودند و چندین ساعت آب نخورده بودند و کسی نمیتوانست برود و آب بیاورد.
یکی از بچه های سنگر کنار من آمد و گفت: حاجی یک نفر را بفرست با من بیاید تا برویم و آب بیاوریم.
گفتم مرد حسابی الان در تیررس دشمنیم و من هم نمی توانم به کسی بگویم که با تو بیاید. چون بچه ها میگویند حکم فرمانده است و حکم فرمانده یعنی حکم امام و ولی فقیه و هر کس برود مساوی است با مرگ و شهادت. نه! من به کسی نمی گویم.
خودش چون عطش بچه ها را می دید و تلف شدنشان را می دید به تنهایی رفت و به من از روی شوخی گفت حاجی من مثل حضرت عباس شهید تشنه لب میشوم.
خلاصه دبه ها را برداشت و رفت و شیر تانکر آب را باز کرد و دستش به دبه ها بود. تا دبه ها پر شد همین که آمد بلند شود خمپاره افتاد در همان دبه اش و سرش رفت و چند قدمی نزد ما آمد اما نرسید و شهید شد.
واقعا بچه ها به سختی و مشقت جنگیدند برای دفاع از ولایت، اسلام و ناموسشان و اما الان چگونه به خونشان بی حرمتی میشود.
واقعا بچه ها تن به تن جنگیدند.
نوجوان 14 ساله ای بود که با اصابت مستقیم آر پی چی سرش رفت و الان ما امنیت و آرامش خودمان را مدیون شهداییم.
منبع: راهیان نور
مریم کاظم زاده همسر شهید اصغر وصالی فرمانده «دستمال سرخها» در زمان دفاع مقدس وعکاس باسابقه سالهای انقلاب و جنگ تحمیلی درگذشت.
به گزارش ایسنا، مریم کاظم زاده اولین عکاس زن جنگ بود که مهر سال ۵۹ به مناطق جنگی رفت و خاطرات بسیاری از حضور رزمندگان و فرماندهان در مناطق جنگی ثبت کرد.
حضور مریم کاظم زاده در کردستان و همراهی با شهید مصطفی چمران، عکس های زیادی از آن دوران به یادگار گذاشته است که بخشی از آنها در کتاب « عکاسان جنگ » توسط بنیاد روایت فتح به چاپ رسیده است.
مریم کاظم زاده در ۶۵ سالگی درگذشت. 1401/03/12
نام پدر : محمد
تاریخ تولد : 1351/07/01
محل تولد : بروجرد
تاریخ شهادت : 1367/03/28
محل شهادت : در ارتفاع قمیش عراق
عنوان : دانش آموز بسیجی
کد ایثارگری : ۶۷۱۶۵۳۶
روایت جنگ تن به تن جوانترین شهید بروجرد
به گزارش ایسنا، جعفر کماسی از جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس و برادر شهید علی کماسی روایت میکند: برادرم علی متولد مهرماه سال ۵۱ بود. با آغاز جنگ تحمیلی او هم دوست داشت همچون سایر جوانان در جنگ علیه دشمن بعثی حضور داشته باشد اما به دلیل سن کم با حضورش در جبهه موافقت نمیکنند. در نهایت برای آنکه بتواند به جبهه بیاید شناسنامهاش را دست کاری میکند. علی کوچکترین شهید دوران دفاع مقدس در بروجرد است.
شهید محمدرضا مقدسی
نام پدر: رحم خدا
تاریخ تولد: 2-6-1349 شمسی
محل تولد: بروجرد
تاریخ شهادت : 1-3-1365 شمسی
محل شهادت : حاج عمران
دلیل شهادت : اصابت تیر و ترکش دشمن بعثی
مزار : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد
خاطرات سید غلامرضا موسوی زاده از رزمندگان گردان ثارالله از تک عراق به حاج عمران:
این خاطرات برای اولین بار در این وبلاگ انتشار پیدا می کند... به دلیل اینک این خاطرات در دهه 60 ضبط شده اند سرنوشتی از راوی در دست نبود ... ( راوی از جانبازان و رزمندگان بروجرد است و من از خواهرزاده اش ، آقای سید حجت الله موسوی زاده احوالش را پرسیدم. زمستان 1400)
این یادداشت ها را رزمنده عزیز برادر بهمن امرایی از کوهدشت لرستان در نظرات وبلاگ نوشته اند.
جمعه 8 مهر1390 ساعت: 11:49
یادداشت ۱ توسط:بهمن امرایی
تاریخ شهادت این مرد خدا (شهید تیمور معظمی گودرزی) در تاریخ شب دوم خرداد شصت و پنج در منطقه عملیاتی حاج عمران به عنوان آرپی جی زن و با سمت بسیجی داوطلب بوده است . اگر اطلاعات دیگری از این بزرگوار خواستید به شما خواهم داد . عکس های زیادی از ایشان در منطقه عملیاتی دارم. روزانه برای او و به نیابت از ایشان قرآن می خوانم اگر خدا قبول کند. خوشا به سعادتش که مرگ سرخ را انتخاب کرد. راه او راه سرخ حسین است و ما بدبخت ها مانده ایم با کوله باری از گناه. خدا رحم کند. خدا توفیق بدهد از خون او و همه شهدا دفاع کنیم و مدیون خون شهدا و امام شهدا و خانواده آنان نشویم .
خدا شاهد است هرگز او را فراموش نکرده و نمی کنم. گاهی عکس هایم را با او می بینم و حسرت و غبطه میخورم. خداوند به پدر و مادرش صبر عنایت فرماید و روح خودش را با شهدای کربلا قرین و محشور فرماید. آمین . تیمور جان به خدا خیلی دلتنگ تو هستم . فکر نکن تو را در دعاها و یا خاطره ها فراموش می کنم. کاش من با تو شهید می شدم. تو بردی و ما باختیم. والسلام علی عباد الله الصالحین. رحمت خدا بر تو باد.
جمعه 8 مهر1390 ساعت: 11:51 یادداشت ۲ توسط:بهمن امرایی
نام :شهید تیمور معظمی گودرزی -تیپ ۵۷ حضرت ابولفضل (ع)- گردان شهدا-گروهان حمزه سیدالشهداء- تاریخ شهادت ۶۵/۳/۲- شغل :دانشجوی تربیت معلم شهید مطهری بروجرد- محل شهادت :حاج عمران- نام عملیات : حاج عمران- بسیجی داوطلب- سمت در زمان شهادت : آرپی جی زن.
سخنی با شهید تیمور معظمی گودرزی : راستی یادت هست وقتی من همراه شهید جواد میر شاکی و ۱۲ نفر دیگر یک روز دیرتر از تو به پیرانشهر رسیدم، غروب آفتاب بود، و تو با عجله کوله پشتی مرا کمکم بستی، وصیت نامه مرا با هم در کمترین زمان تکمیل کردیم و چه سفارشها که به همدیگر نکردیم. یادت هست صدای توپ و تانک از پشت کوه ها به گوش میرسید و تو به من گفتی میخواهیم همانجا عملیات برویم. راه افتادیم و نیمه شب به نزدیک بعثی ها و کفار رسیدیم. یادت هست چه مهتاب عجیبی بود همه جا روشن و رفت و آمد عراقیها را میدیدیم و در کمین جهت رسیدن فرمان حمله و شکستن خط عراقی ها بودیم .اما آتش بسیار سنگین در دل تاریکی های شب ما را جدا کرد . آنگاه من خبر شما را صبح از دیگران گرفتم. چه نبرد سنگینی بود. شهید دانیالی بروجردی- شهید جدیدالاسلامی- شهید شکوهی - شهید میر بهرسی- شهید پیریایی- شهید حاجیوند- و شهید مصطفی میرشاکی- شهید ولیان- شهید لونی (راستی این ها با تو شهید شدند و نزد تو هستند.) اما باورت میشد بعد از این همه سفارش ها تو شهید شوی و من بمانم . تو آسمانی شوی و من زمینی بمانم. تو بهشتی شوی و من سرنوشت نامعلوم پیدا کنم. ترا به خدا مرا دعا کن .زیرا دعای تو مستجاب است و دعای من نامعلوم. توعاقبت به خیر شدی ولی من نامعلوم. پس بر تو رواست ما را فراموش نکنی. خوشا به حالت.
منبع: وبلاگ امامزاده پیرنو
-------------
خاطره دیگری از رزمنده دلاور بهمن امرایی در سایت انفطار لرستان:
احمد رحمانی ، شهید زنده ای که با اصابت مستقیم تیر بر پیشانی اش جنازه ی او را پس از هفت روز در بیابان های کردستان یافتند و هنگام انتقالش با هواپیما به پشت جبهه ها ناگهان در میان جنازه های شهدا زبان گشود و درخواست آب نمود، کسانی که در هواپیما حضور داشتند ناباورانه از دیدن این صحنه ، متحیر و مبهوت ماندند و شاید این تداعی از آیات قرآن و زنده شدن اصحاب کهف باشد و نشانی از عظمت خداوند و وعده ی الهی است که هرکسی خالصانه بر او توکل کند خداوند او را یاری میرساند .
شنیدن خاطرات دفاع مقدس مخصوصاً برای نسلی که بعد از جنگ به دنیا آمدند یا آن را به خاطر ندارد جالب یا شاید کمی حیرت آور باشد. هشت سال جنگ تحمیلی ، با توکل بر خدا و با دستان خالی در مقابل دشمنی که حمایت تمام ابر قدرتهای دنیا را داشت و تا دندان مسلح بود کمی عجیب است . شاید پس از شنیدن این خاطرات باور بعضی شنیده ها برایمان دشوار باشد اما در کنار یکی از رزمندگان مخلص بی ادعا بودن و شنیدن خاطرات او به عنوان فرماندهی گروهان در زمان جنگ بسیار شور انگیز است . احمد رحمانی پاسدار جانباز از اهالی شهرستان نور متولد ۱۳۳۲ است. در زمان جنگ فرمانده بود و هم اکنون راننده تاکسی است.از خاطرات خود برایمان میگوید که بسیار شنیدنی است .
یادی از مردان بی ادعا شهیدان همیشه جاوید وطن وبعضی از یادگار دفاع مقدس از جمله برادر عزیزم حاج علی آقا یعقوبی از تهران، کسی که بدون سلاح ، دست خالی، با یک چکش افسر عراقی را به اسارت گرفته در عکس مشخص می باشند ان شاءالله سلامت باشد تا ظهور امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف.🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام بادرود به روان پاک تمامی شهدایی که براى خاک وطن از خود ...