- سه شنبه ۱۶ فروردين ۰۱
- ۱۳:۰۰
شهدا را فراموش نکنیم
عراقی ها روز اول اسارت اسم و فامیلمان را ثبت کردند، طریقه ثبت نام آنها به این شکل بود که نام اسیر، پدر، پدر بزرگ و فامیلی ما را می نوشتند و به همان ترتیب هم صدا می کردند.
چگونه می توان با قلم های شکسته و بیان های نارسا در وصف شهدا، جانبازان و آزادگانی که در مخوف ترین زندان های رژیم بعث عراق با مقاومت جانانه خود دنیا را شگفت زده کردند دین خود را ادا کرد؟
چگونه می توان در وصف شجاعت و غیرت مردان نیکی که به خاطر دفاع از میهن و پاسداری از ارزش های دینی به اسارت دژخیمان درآمده و بدترین شکنجه ها و آزار و اذیت های روحی را تاب آوردند، سر تعظیم فرود آورد؟
مرور خاطرات این افراد هر چند نمی تواند عمق مصائب و دشواری های دوران اسارت را به تصویر کشد اما می تواند به نسل امروز و فردا نشان دهد که این آرامش و موفقیت های روزافزون کشور مدیون رشادت های شهدا، ایثار جانبازان و مقاومت آزادگانی است که به خاطر عقیده، میهن و ناموس خود از ارزشمندترین داشته خود که همان جان است، گذشتند.
باید صبر و شکیبایی آزادگان را که تعداد آنها ۴۳ هزار نفر است، ستود.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
در عملیات «طریق القدس» زمین مسطح بود و بار عملیات سنگین.
آنقدر تعداد افراد دشمن و تجهیزات آنها زیاد بود که تعداد شهدا و مجروحین، لحظه به لحظه زیادتر میشد.
تقریباً من مانده بودم و احمد کاظمی و تعداد انگشتشماری از بچهها.
نمیتوانستیم تصمیم بگیریم که خط را ترک کنیم یا حفظش نماییم.
بعد از آنکه دو گلوله آرپیجی به طرف تانک های دشمن شلیک کردیم، با احمد قرار گذاشتیم عقب برنگردیم.
ما اصلاً از اینکه خودمان پشت خط مانده بودیم و هیچ نیرویی نبود، نمیترسیدیم.
خدا به ما لطف کرده بود که از دشمن نهراسیم. به احمد گفتم: باید کاری بکنیم.
دشت رو به روی ما پر از تانک بود. آنها برای پاتک آماده میشدند.
تصمیم گرفتیم تعدادی نارنجک برداریم و به طرف تانکها برویم.
مطمئن بودیم اگر این کار را نکنیم، خط تا صبح سقوط میکند.
تعدادی نارنجک به کمرهامان بستیم و تعدادی داخل یک جعبه ریخته، به سمت تانک ها رفتیم.
از خاکریز خودی که رد شدیم، فقط من و شهید احمد کاظمی بودیم.
مدام آیة «و جعلنا...» میخواندیم. آن لحظه، حال خوشی داشتیم.
فکر میکردیم حتماً شهید میشویم، و اینجا آخر خط است.
خیلی مضحک بود؛ جنگ تانک با نفر! من و احمد در آن زمان سبک وزن بودیم.
در یک آنی از تانک ها بالا میرفتیم و ضامن نارنجک ها را میکشیدیم و آنها را داخل تانک ها میانداختیم.
عراقی ها که از صبح، خیلی خسته شده بودند و در دشت، هر کدام به طرفی افتاده بودند، متوجه
حضور ما نبودند. یک گردان تانک به شکل مثلث در خط چیده شده بود، و ما تقریباً قبل از آنکه عراقی ها به خودشان بیایند، در درون آنها نفوذ کردیم، و آتش بازی جالبی به راه افتاد.
الآن که فکر میکنم، پی به حقیقت ماجرا میبرم که آن شب مثل آنکه به ما الهام شده بود آن کار را
انجام دهیم.
خاطره ای از سردار شهید احمد کاظمی به نقل از سردار مرتضی قربانی
وقتی تو جبهه رفتی من خواب ناز بودم
بهر محبت تو غرق نیاز بودم
وقتی شهید گشتی، شبها چه گریه کردم
از دوریت نهان در سوز و گداز بودم
مادر که گریه می کرد می سوخت قلب زارم
من با خدای خوبم مشغول راز بودم
وقتی نماز می خواند آرام می گرفتم
من هم کنار مادر اندر نماز بودم
مادر ز خاطراتت با افتخار می گفت
از این شهادت تو من سرفراز بودم
جان عزیز خود را کردی فدا و من هم
آماده شهادت با دست باز بودم
با کسب علم و دانش راهت ادامه دادم
من بهر کشور خود آینده ساز بودم
======================
حمیدرضا فاطمی
(این شعر با الهام از عکس بالا سروده شده)
تقدیم به فرزندان عزیز شهدا و رزمندگان
سردار شهید سید رحمان نورالحسینی
نام پدر: سید حسین
تاریخ ولادت : یکم مهر 1343
محل تولد: روستای بن ریز - خرم آباد لرستان
تاریخ شهات: 18 خرداد 1371
محل شهادت: سردشت- کردستان - اطراف روستای آلواتان
فرمانده گروهان شناسایی اطلاعات و عملیات تیپ 57 حضرت ابالفضل (ع)
مزار: گلزار شهدای خرم آباد
یکم مهر ۱۳۴۳، در روستای بن ریز از توابع شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش سیدحسین و مادرش سیده مرضیه نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. پاسدار بود. ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. هجدهم خرداد ۱۳۷۱، با سمت فرمانده گروهان در آلواتان توسط گروهک های ضدانقلاب (کومله) بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار وی در شهرستان زادگاهش واقع است.
وصیت نامه شهید:
انا للّه و انا الیه راجعون
حاج علی حسین سلیمانی روزبهانی ، پدر شهید وحید سلیمانی روزبهانی به ملکوت اعلی پیوست. در اشترینان حکیم سنتی دندان ساز بود و کارش درجه یک ! در سالهای جنگ خودش و چهار تا پسرش همزمان باهم در جبهه بودند . وحید به شهادت رسید ، سعید اسیر شد و فرشید سال آخر پزشکی بود که بعد از جنگ در اثر تصادف به رحمت خدا رفت. و ایشان همه این مصیبت ها را به خاطر امام و انقلاب تحمل می کرد و دم نمیزد . صفت بارز او صبوری بود و کم حرفی . اصلا حرف اضافی نمیزد . در تمام عمرش هر هفته در نماز جمعه حضور داشت. خداوند خودش و فرزندانش را رحمت کند و با شهدای کربلا محشور نماید. شادی روحش فاتحه با صلوات ۱۴۰۰/۶/۳۰
سلام بادرود به روان پاک تمامی شهدایی که براى خاک وطن از خود ...