- سه شنبه ۳۱ مرداد ۰۲
- ۰۱:۲۴
امیر سرتیپ «اسکندر بیرانوند»؛ دارنده نشان «فتح» به دوستان شهیدش پیوست
شادی روحش فاتحه با صلوات
شهدا را فراموش نکنیم
امیر سرتیپ «اسکندر بیرانوند»؛ دارنده نشان «فتح» به دوستان شهیدش پیوست
شادی روحش فاتحه با صلوات
حسن ناجی راد
حسن ناجی راد- شب به اهواز رسیدیم در گلف مستقر شدیم .صبح روز بعد سید محسن که قبلا در جبهه بود به دیدنم آمد و کلی > خوشحالی کرد و تاسف خورد که با من این گونه بر خورد شده است .همان روز سازماندهی شدیم و به منطقه شوش رقابیه ومنطقه سایت 5 رفتیم .در آنجا مسلح شدیم. سید محسن اسلحه قشنگی با قنداق تاشو یک شلوار پلنگی به من داد .عباس جلالوند که همسایه ما بود و سپاهی بود در آنجا بود و به من کمک کرد ما را در دسته های 21 نفره سازماندهی کردند .فرمانده دسته ما شهید محمد کبود جامه بود .وی نیز در مریوان حضورداشت و می دانست که من خواهر زاده شهید محمود رنج هستم .در جمع گروهانمان چند تا رفیق پیدا کردیم .داود سلیمانی .حسین بنایی .حسین موسوی . رحم خدا که فامیلی وی یادم نمی آید . (دریکوند)
شهید محمد کبودجامه
کد ایثارگری: 6124588
نام پدر: غلام
محل تولد: بروجرد
تاریخ تولد: 1337/11/01
شغل: پاسدار
تحصیلات: کاردانی
تاریخ شهادت:۶۱/۲/۱۶
محل شهادت: فکه
گلزار شهدا: بهشت شهدای بروجرد
محل سکونت : استان لرستان -بروجرد - روستای گنل گیران
یاد امام و شهدا
خاطره ای از رزمنده دلاور داریوش گراوند، در رابطه با سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی
🟠 «هو الحی»
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون.
کسی را که در راه خدا کشته شد، مرده نپندارید، بلکه او زنده جاوید است ولیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت سوره آل عمران ، آیه ١٤٠-١٣٩
از بنده خواسته شده خاطره ای از سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی نقل کنم. کاش قلمی داشتم تا عبارات را با جوهر روح و روان آدمی بر صفحه کاغذ می چرخاند و کلماتی در صندوقچه بیان که در هیچ گنجینه ای از لغات ناب و شیوای فارسی یافت نمیشد اما چه کنم که دست روزگار ما را با پای لنگ ادبیات به وادی خاطره نویسی از حمید کشانده . خدا کند دست حمید همچون روزهای سخت جنگ در این وادی نیز دستگیرم گردد. به قول خواجه خوش سخن حافظ شیراز :
ما در درون سینه هوایی نهفته ایم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای استان لرستان، حاج صادق آهنگران، مداح دوران دفاع مقدس همراه با سردار یحیی الهی فرمانده انتظامی لرستان و علیرضا شیروی مدیرکل صدا و سیمای استان لرستان با رضا گودرزی جانباز دوران دفاع مقدس دیدار کرد.
جانباز رضا گودرزی اولین بار سال ۱۳۶۰ در منطقه پدافندی کوت شیخ آبادان بر اثر موج انفجار شدید از ناحیه سر، هر دو چشم، گوش و کمر مجروح شد.
وی دومین بار سال ۱۳۶۱ در عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) در نقطه صفر مرزی شلمچه بر اثر اصابت ترکش و گلوله به ناحیه سر و هر دو پا مجروح شد و هم اکنون ۷۲ ترکش در پای چپ جانباز گرانقدر رضا گودرزی است.
رضا گودرزی برای سومین بار سال ۱۳۶۲ در پایگاه مقاومت بسیج مسجد امام حسین (ع) شهرستان خرم آباد در حال انجام وظیفه بود که توسط گروهک منافقین از ناحیه شکم و انگشت دست راست مجروح شد.
رضا گودرزی جانباز ۵۰ درصد هشت سال دفاع مقدس که خود را سرباز وطن میداند با وجود مجروحیتهای شدید و عوارض ناشی از آن، اکنون هم برای دفاع از وطن حاضر است و تأکید مهم او تبعیت از دستورات، ولی فقیه است.
خاطرات سرهنگ فریدون کلهر
تنظیم: زهرا ابوعلی
اعزام به جبهه
در پست فرمانده پشتیبانی پادگان مهماتی باباعباس در خرمآباد مشغول خدمت بودم که جنگ شروع شد. هر روز نیروهایی به پادگان میآمدند تا مهمات را به جبههها برسانند. مشتاقانه آنها را به سمتی میکشاندم و از آنها میخواستم از جبهه برایم بگویند. آنها هم از شنیدهها و دیدههای خودشان میگفتند. من هم همه آن حرفها را برای همسرم تعریف میکردم.
شب اول تیر ماه 1360 بود. بچهها که خوابیدند، طبق معمول من و همسرم به بالکن رفتیم تا حرف بزنیم. آن شب دلم بدجوری گرفته بود. همهاش به آسمان نگاه میکردم. همسرم گفت: فریدون! منمن کرد و گفت: اگر میخواهی جبهه بروی مخالفتی ندارم! با خوشحالی دستش را گرفتم و گفتم: راست میگویی؟ همسرم سرش را تکان داد و گفت: من نمیتوانم ناراحتی تو را ببینم. گفتم: احساس میکنم از افسرانی که در جبهه سینه به سینه دشمن مردانه ایستادهاند و میجنگند یک سر و گردن کوتاهترم!
گفت: تو مرد خوبی هستی ولی مدتهاست که میبینم حتی نسبت به من و بچهها بیحوصله شدی. حتی دیگر با شوق و حرارت از جبهه نمیگویی.
در حالی که گریه میکردم گفتم: ببخشید اگر کوتاهی کردم ولی دست خودم نبود. میخواستم بگویم که دوست دارم بروم جبهه، ولی عشق و علاقه به تو و بچهها نمیگذاشت. بعد هم نگرانتان بودم که با نبود من چکار میکنید، ولی این روزها از خودم بدم میآید. فکر میکنم مگر افسرانی که در جبهه هستند خانواده ندارند؟
همسرم در حالی که گریه میکرد گفت: ما هم خدایی داریم. هر کاری که فکر میکنی درسته انجام بده. دستش را بوسیدم و تشکر کردم و گفتم: خوشحالم که خیالم را راحت کردی!
فردای آن روز با اطمینان خاطر و تصمیم قاطع تقاضای انتقالم به لشکر 21 حمزه را نوشتم و آن را به فرمانده آمادگاه دادم.
شبی با سردار شهید صیاد شیرازی
سرزمین های داغ خوزستان و گردنه های برافراشته کردستان سالها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خود گذشتگی او حفظ کرده است .
پیام رهبر معظم انقلاب بمناسبت شهادت سپهبد صیاد شیرازی
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
خاطره ای از صیاد دلها
اواخر اسفند ماه سال 1363 بود که تازه عملیات بدر تمام شده بود و بر و بچه های خلبان مامور به پایگاههای درگیر هر کدام به پایگاه ها و محل خدمتی اصلیشون برگشته بودند، نزدیک شب عید بود و ما هم گفتیم خوب این خواست خدا بوده که برای اولین بار بعد از انقلاب امسال شب عید را در کنار خانواده بسر ببریم، تو همین حال و هوا بودیم که صدام نامرد شهر زنی را بصورت خیلی ناجوانمردانه ای و درست دو - سه روز مانده به عید آغاز کرد، که بلافاصله طی یک تلفنگرام آنی از طرف معاون عملیات نیرو دستور صادر شد که کلیه خلبانان اف 14 که در ستاد نیرو خدمت میکنند و بقول ما (همه پیر و پاتالها) در کمترین زمان خودشان را به پایگاههای هفتم و هشتم شکاری برسانند، خوب من هم که تازه دو روزی بود از پایگاه ششم بوشهر به محل اصلی خدمتم در ستاد نیرو و امور ایثارگران بازگشته بودم، بلافاصله و با اولین پرواز ایران ایر همان روز خودم را به شیراز رساندم و به محض ورود به ترمینال شیراز حضور خودم را تلفنی به جناب سروان خلبان عطالله معصومی که افسر عملیات و برنامه نویس گردان بود اعلان نمودم، که انهم نامردی نکرد و برای دو ساعت بعد ما را برنامه کرد که بریم پرواز و در منطقه جنوب پرواز کنیم.
آنچه در پی میآید به مرور خاطراتی از سرتیپ دوم خلبان محمود ضرابی اختصاص دارد که در گفتوگو با سایت تاریخ شفاهی ایران بیان شد. مردی که بهترین سالهای زندگیاش را بیهیچ هراسی در کابین هواپیماهای شکاری گذرانده و همواره معتقد است دو عامل ایمان و وحدت باعث موفقیت ملت ما شد و نسل کنونی باید قهرمانهای واقعی کشورشان را بشناسند. این بار از دریچه دلاورمردیهای نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران، به هشت سال دفاع مقدسمان نگاه میکنیم.
■
خودتان را معرفی کنید.
خلبانان معمولا اینگونه شروع میکنند: به نام خالق آسمانها، بلند آسمان جایگاه من است.
من خلبان محمود ضرابی هستم و در 23 اسفند سال 1325 در خانوادهای پرجمعیت در کرمان که یکی از محرومترین نقاط ایران بود به دنیا آمدم.
چطور به فضای خلبانی ورود کردید؟
حاج سید نبی موسوی یکی از رزمندگان دلاور و از جانبازان گمنام وبی ادعای دفاع مقدس است. در بهمن ماه سال 1361 به اتفاق سردار شهید سید محمد موسوی و دو تن از همرزمان خود برای شناسایی منطقه عملیاتی به سمت خاک دشمن حرکت کرده تا با زیر نظر گرفتن تردد و گرفتن آمار تقریبی از نفرات و سلاح و مهمات دشمن کم کم برای عملیات بزرگ والفجر مقدماتی آماده شوند درحین شناسایی گلوله خمپاره ای درنزدیکی آن عزیزان به زمین میخورد که موجب عروج ملکوتی سردارشهید سید محمد موسوی گردیده و حاج نبی تامرز شهادت پیش میرود بطوریکه ایشان را با دیگر شهدا به پشت خط انتقال میدهند که پس از مدتی که تقریبا هوشیاری نسبی بدست می آورند. نگهبان سردخانه متوجه میشود که پلاستیکی که ایشان در آن قرار داده شده بخار کرده بلافاصله سید را به بیمارستان انتقال داده و بصورت معجزه آسایی شفا می یابند .
ایشان برادر سه شهید والامقام شهید سید حجت و شهید سید کاظم و شهید سید مهرعلی نیز میباشند روح تمامی شهدای اسلام از صدر تاکنون شاد و یادشان گرامی باد .
برای این انسان بزرگوار و نیک سیرت آرزوی سلامتی و سعادت از خداوند متعال آرزومندیم
میخواهم با مسئولین نکته ای را در میان بگذارم. ای برادران همیشه در فرمانهایتان رضای خدا را در نظر بگیرید و بدانید در میان این عزیزانی که تحت فرمان شما قرار گرفتهاند مقربان درگاه خدا وجود دارند. سعی کنید مسئولیت را مقام مپندارید؛ مسئولیت کنونی در این عالم فقط باری است سنگین بر دوش شما که اگر آن را خوب ایفا کنید اجر بزرگی دارد ولی اگر بر اثر وسوسه شیطان دچار کبر و غرور و جاه طلبی شوید به عذاب سختی مبتلا خواهید شد. پس ای برادران بیایید فقط برای جلب رضای خدا اخذ تصمیم و دستور صادر فرمایید و مسئولیت خود را انجام دهید.
4خرداد 61/ مسجد جامع خرمشهر/ نفر دوم ایستاده از راست: شهید محسن حیات پور در کنار سردار جاویدان اثر حاج احمد متوسلیان. نفر نشسته: تقی رستگار مقدم
عملیات مروارید توسط دریادلان نیروی دریایی ارتش و برای حفظ سیادت جمهوری اسلامی بر آبهای گرم خلیج فارس آغاز شده بود و ماموریت نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پشتیبانی یگانهای عمل کننده در دریا بود. در آن زمان، بارگیری و تخلیه کالا برای عراق از طریق بندر امالقصر که خارج از اروند رود است، انجام میشد. صدور نفت عراق از طریق دو سکوی عظیم نفتی به نامهای «البکر» و «الامیه» واقع در اروندرود عملی میشد. در روز هفتم آذرماه سال ۱۳۵۹ در عملیات مروارید این سکوهای نفتی منهدم شدند و عملاً صدور نفت عراق از طریق دریا قطع شد. خلبانان شجاع نیروی هوایی ماموریت داشتند تا در عملیاتی بزرگ هدفهای دریایی را در منطقه عملیاتی خلیج فارس منهدم کنند.
مرحوم امیر سرتیپ خلبان محمدابراهیم کاکاوند از خلبانان نیروی هوایی ارتش حاضر در این عملیات درباره طرح ریزی این عملیات میگوید:
سلام بادرود به روان پاک تمامی شهدایی که براى خاک وطن از خود ...