یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

آزاده شهید حسین پیراینده ، شهادت در روز آزادی اسرا

  • ۰۰:۴۱

آزادی آزادگان سال ۱۳۶۹

اصحاب کریمی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ در همایش الماس‌های درخشان که به مناسبت 26 مرداد سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی در دهکده نشاط حضرت ولیعصر (عج) برگزار شد، سخن گفت. صحبت‌های او درباره آزادگان به خاطره‌ای تکان دهنده از یکی از رفقای شهیدش کشیده شد. شهید حسین پیراینده. این شهید یکی از همرزمانش بود که در آخرین لحظه‌های تبادل اسرا به شهادت رسید. اما قسمت تکان دهنده ماجرا مربوط به ماجرای بعد از شهادت او می‌شود.

اصحاب کریمی با روایت خاطره‌اش، گفت: این خاطره نشان‌دهنده حقانیت انقلاب اسلامی است. من اهل خزانه هستم که آزاده شهید «حسین پیراینده» همکلاسی‌ و همرزم من بود. او در کودکی پدرش را از دست داد و با مادر زندگی می‌کرد؛ ارادت زیادی هم به محضر سیدالشهدا(ع) داشت. حسین در دوران جنگ به اسارت بعثی‌ها درآمد. سال 69 که بحث تبادل اسرای ایرانی و عراقی پیش آمد، بنده مسئولیت تخلیه اسرا را در تهران بر عهده داشتم. در فرودگاه تهران مستقر بودم و با مرز ارتباط داشتم و همین طور که هم دنبال حسین می‌گشتم و وضعیت او را پیگیری می‌کردم. از رفقای آزاده، سراغ حسین را گرفتم که گفتند او هم آماده بازگشت به ایران است.

خاطرات آزاده شهید خلبان "حسین لشگری" اسطوره مقاومت/ 2

  • ۱۰:۳۰

شهید لشکری

 امیر آزاده شهید سرلشکر "حسین لشگری" خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که پس از 18 سال اسارت (6410 روز) در زندان‌های رژیم بعث عراق، در فروردین 1377 به ایران بازگشت.
 
او دارای درجهٔ جانبازی 70 درصد بود و در طول جنگ تحمیلی تا پیش از اسارت توانست در 12 عملیات هوایی شرکت کند. او از سوی مقام معظم رهبری به لقب "سید الاسراء" مفتخر شد.
 
آزاده سرافراز "حسین لشگری" با موافقت فرمانده معظم کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378 به درجه سرلشکری ارتقا یافت.
 
رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم تجلیل از امیر آزاده سرلشکر "حسین لشگری" فرمودند: " لحظه به لحظه رنج‌ها و صبرهای شما پیش خدای متعال ثبت و محفوظ است و پروردگار مهربان این اعمال و حسنات را در روز قیامت که انسان از همیشه نیازمندتر است به شما بازخواهد گردانید... آزادگان، سربازان فداکار اسلام و انقلاب و رمز پایداری ملت ایران هستند."

 
صبح روز 1359.6.27، با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم و پس از ادای فریضه نماز لباس پوشیده، به گردان پرواز رفتم. شهید لشکری و رهبر انقلاب جناب سرگرد "ورتوان" قبل از من در گردان آماده بود. پس از احترام نظامی و احوال پرسی به اتفاق، برگه ماموریت را باز کردیم و برای هماهنگی عملیاتی به اتاق مخصوص توجیه رفتیم.

من پیشنهاد کردم هنگام ورود به خاک عراق در ارتفاع پایین پرواز کنیم و با فاصله هدف را رد کرده، دور بزنیم و هنگام بازگشت به خاک خودمان هدف را بزنیم. با توجه به اینکه سرگرد ورتوان،‌فرمانده عملیات بود،‌ پیشنهاد مرا نپذیرفت و قرار شد در ارتفاع هشت هزار پایی و با سرعتی حدود 900 کیلومتر در ساعت عملیات را آغاز کنیم.

پس از توجیه به اتاق چتر و کلاه رفتیم. هنگامی که لباس " جی سوت" ( لباس مخصوصی که نوسانات فشار "جی" را برای خلبان کنترل می‌کند) را می‌پوشیدم سروان " احمد کُتّاب" گفت: حسین کی برمی‌گردی؟ نمی‌دانم چرا بی‌اختیار گفتم: هیچ وقت!

- مطمئنی؟
- نمی‌دونم.

- هواپیمای من مسلح به راکت بود و سرگروه ( لیدر) من جناب ورتوان بمب می‌زد. پس از این که کاملاً هواپیما را از نظر فنی بازدید کردیم، برگ صحت هواپیما را امضا کرده، به مسئول نگهداری پرواز دادیم و او برایمان آرزوی موفقیت کرد. هواپیماها روشن شد و لحظه‌ای بعد هر دو هواپیما سینه آسمان را شکافتیم.

- آن روز، ما دومین دسته پروازی بودیم که در خاک عراق عملیات می‌کردیم. دسته اول با حمله خود پدافند عراق را هوشیار و حساس کرده بود لذا به محض این‌که مرز را رد کردیم، پس از چند ثانیه متوجه شدم از سمت چپ سرگروهم گلوله‌ها بالا می‌آیند. قبل از پرواز مشخصات هدف را به دستگاه ناوبری داده بودم. در یک لحظه متوجه شدم نشان‌دهنده، مختصات محل هدف را مشخص کرده است.

به سرگروه گفتم: روی هدف رسیدیم؛ آماده می‌شوم برای شیرجه. گرد و خاک ناشی از شلیک توپخانه عراق وجود هدف را برای ما مسجل کرده بود. کمی جلوتر در پناه تپه‌ای چندین دستگاه تانک و نفربر استتار شده به چشم می‌خورد. روز قبل همین تانک‌ها و توپخانه پاسگاه مرزی ما را گلول باران می‌کردند.

از لیدر اجازه زدن هدف را گرفتم. قرار بود هر دو به صورت ضربدری از چپ و راست یکدیگر را رد کرده، هدف‌ها را منهدم کنیم. بلافاصله زاویه مخصوص پرتاب راکت را به هواپیما دادم و نشان‌دهنده مخصوص را بر روی هدف میزان کردم. در یک لحظه ناگهان هواپیما تکان شدیدی خورد و فرمان، تعادلش را از دست داد.


نمی‌دانستم چه بر سر هواپیما آمده، سعی کردم بر خودم مسلط شوم و هواپیما را که در حال پایین رفتن بود کنترل کنم. به هر نحو توسط پدال‌ها، سکان افقی هواپیما را به طرف هدف هدایت کردم، در این لحظه ارتفاع هواپیما به 6000 پا رسیده بود و چراغ‌های هشدار دهنده موتور مرتب خاموش و روشن می‌شدند. شاسی پرتاب راکت‌ها را رها کردم. در یک لحظه 76 راکت بر روی هدف ریخته شد و جهنمی از آتش در زیر پایم ایجاد کرد.

ادامه دارد...

باشگاه خبرنگاران جوان

پاسدار شهید جمال کاوند ، فرمانده سپاه کرند غرب

  • ۱۱:۳۰

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سردار رشید اسلام

پاسدار شهید جمال کاوند 

فرمانده­ی سپاه کرند غرب و سرپُل ذهاب

شهید جمال کاوند

نام پدر : محمدجواد

تاریخ تولد : ۱۳۳۴/۰۱/۱۷

محل تولد : بروجرد

تاریخ شهادت : ۱۳۵۹/۰۴/۰۲

محل شهادت : اسلام آباد غرب ، شمال غربی کرند

مسؤلیت هنگام شهادت : فرمانده سپاه در کرند غرب 

مزار شهید : گلزار شهدای شهرستان بروجرد - استان لرستان

کد ایثارگری : ۵۹۰۸۵۹۲

شهید علی احمد مؤمنی - شهدای گراب کوهدشت

  • ۰۰:۵۰

شهید علی احمد مؤمنی - کوهدشت

شهید علی احمد مومنی

کد ایثارگری: 6415161

نام پدر: عین الله

محل تولد: کوهدشت ،گراب

تاریخ تولد: 1343/06/03

شغل: سرباز

تحصیلات: دیپلم

تاریخ شهادت: 1364/05/24

محل شهادت: چنگوله (ایلام)

سامانه ملی شهدا

علمداری از تبار غسیل الملائک

یادی از جانباز و آزاده شهید علی احمد مومنی

پیامبر اکرم (ص): وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوِدِدتُ اَنِّی اُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللهِ ثُمَّ اَحْیَا ثُمَّ اُقْتَلُ ثُمَّ اُحیا ثُمَّ اُقتَلُ ثُمَّ اُحیا ثُمَّ اُقتَلُ. سوگند به آن که جانم در دست اوست، دوست دارم که در راه خدا کشته شوم و سپس زنده گردم و باز کشته شوم و بار دیگر زنده گردم و باز کشته شوم.

تاریخ انتشار:۰۳ مهر ۱۳۹۹ - ۲۱:۳۲

هوالشهید

خاطره ای از سرلشکرخلبان شهید حسین لشکری

  • ۱۴:۲۰

ماجرای سفر خلبانی که از آریزونا آغاز شد و در مهران به پایان رسید    

روایت شهید لشکری از شهید محمد زارع‌نعمتی

امیر سرلشکر خلبان شهید حسین لشکری خلبان آزاده جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در خاطرات خود به شهید محمد زارع‌نعمتی اشاره می‌کند و می‌گوید: «در اوایل جنگ بود که در مأموریتی، قسمت انتهایی هواپیمایم، مورد اصابت موشک قرار گرفت و کنترل هواپیما از دستم خارج و موتور هواپیما خاموش شد! من احساس کردم که دارم شهید می‌شوم و شهادتین خود را گفتم و دستگیره پرش را کشیدم و بیرون پریدم و دیگر متوجه چیزی نشدم. 

چند ثانیه بعد، با سرعت وحشتناکی به زمین خوردم و از شدت ضربه، جلوی چشم‌هایم را خون گرفت، به طوری که بیشتر از پنج متر را نمی‌توانستم ببینم! کم‌کم حالم بهتر شد و حس کردم در ده‌متری من، عده‌ای مرا در محاصره گرفته‌اند! دست‌هایم را به علامت تسلیم بالا بردم و اسیر شدم. در میان نیروهای محاصره‌کننده، یک افسر هم بود که جلو آمد و چتر و لباس فشاری را از تنم باز کرد. بعد دست‌ها و چشم‌هایم را بستند و مرا سوار ماشین کردند و به جایی بردند که احتمالا مقرشان بود. 

لب پایینم پاره شده و پوست گردنم سوخته بود! بدنم داشت کم‌کم سِر می‌شد و بیش از پیش احساس درد می‌کردم و تعادلم را از دست می‌دادم. در آنجا یکی از افسران ارشدشان آمد و به روی من آب دهان انداخت! در همان لحظه، دردم بسیار شدید شد و بی‌هوش شدم! بعد که به هوش آمدم، دیدم در بیمارستان هستم.

بعدا فهمیدم که بیمارستان «الرشید بغداد» است. وقتی به هوش آمدم، دکتر سرهنگی که پزشک معالج من بود، بالای سرم آمد. بعد یک افسر امنیتی عراق آمد و کارتِ خلبان زارع نعمتی را – که اسیر شده بود – به من نشان داد تا او را شناسایی کنم. من ایشان را قبلا در پایگاه دیده بودم و گفتم: این کارت خلبان زارع نعمتی است. آن افسر اطلاعاتی هم دیگر حرفی نزد و رفت. »

ماجرای سفر خلبانی که از آریزونا آغاز شد و در مهران به پایان رسید    

شهید سرلشکر خلبان محمد زارع نعمتی

سرلشکر خلبان شهید محمد زارع نعمتی ، شهدای ساوه

  • ۱۳:۴۹

شهید سرلشکر خلبان محمد زارع نعمتی 

در خرداد ماه سال ۱۳۳۰ در ساوه متولد شد پس از پایان تحصیلات در سال ۱۳۴۹ وارد نیروی هوایی گردید و پس از طی دوره پیشرفته پرواز در سال ۱۳۵۲ به ایران باز می گردد و بعنوان خلبان اف 5 انتخاب می شود با توجه به توانایی بالای پروازی در کمتر از دوسال به عنوان معلم خلبان اف 5 انتخاب می شود صبح روز بیست و هفتم شهریور ماه سال ۱۳۵۹ خبر می رسد نیروهای متجاوز عراقی به مهران حمله کرده اند. بلافاصله دو فروند اف 5 ئی به لیدری سروان محمد زارع نعمتی و شماره دو ستوانیکم بیژن هارونی جهت بمباران آنها به پرواز در می آیند. با رسیدن روی مهران بمباران انجام می شود، ولی هواپیمای زارع نعمتی هدف قرار می گیرد و شماره دو تایید می کند هواپیما با سر به زمین برخورد کرده و خلبان موفق به خروج نشده است ولی محمد مجروح شده بوده و هواپیما با سینه به زمین برخورد می کند و خلبان به صورت impact eject به بیرون پرتاب می شود در این حالت اگر چه پیکر خلبان در ظاهر سالم می باشد ولی از درون کاملا متلاشی می شود .

تا پس از آزادی شهید لشکری ایشان جزو خلبانان مفقودالاثر جنگ بودند که پس از گواهی شهید لشکری مبنی بر شهادت ایشان و تقاضای رسیدگی ایران از دولت عراق آنها اعلام می کنند جسد در قبرستان العماره دفن شده است که مدتی بعد با حضور نماینده ایران پیکر پاک ایشان تحویل می گردد .

خلبان لشگری یک روز جلوتر از خلبان زارع نعمتی اسیر شده بود و همانطور که در خاطراتش نوشته است عراقیها کارت و مدارک شهید زارع نعمتی را به او نشان دادند و گفتند که او شهید شده و هواپیماش منهدم شده است. عراقی‌ها با این کار میخواستند روحیه شهید لشگری را خراب کنند اما غافل بودند که همین مدرکی میشود برای پیگیری های آینده ایران و بازگشت پیکر خلبان شهید به خاک وطن .

خاطره سرلشکرخلبان حسین لشکری از خلبان شهید زارع نعمتی

ماجرای سفر خلبانی که از آریزونا آغاز شد و در مهران به پایان رسید    

سرلشکر خلبان شهید «عبدالحسین حاتمی » از خلبانان رشید نیروی هوایی

  • ۲۳:۲۹

خلبان شهیدی که زنده‌به‌گور شد

شهید امیر سرلشکر خلبان شهید «عبدالحسین حاتمی گزنی» یکی از خلبانان رشید نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران متولد رشت بود که توسط نیروهای بعث عراق زنده‌به‌گور شد.

امیر سرلشکر خلبان شهید «عبدالحسین حاتمی گزنی» در تاریخ ۲۷ بهمن سال ۱۳۳۱ در خانواده‌ای مومن و مذهبی در شهرستان رشت دیده به جهان گشود.

وی فرزند سوم خانواده بود و از کودکی علاقه فراوانی به پرواز و جمع‌آوری هواپیما‌های پلاستیکی داشت و هر زمان نیز که به هواپیما‌ها در آسمان نگاه می‌کرد، به مادرش می‌گفت: من بالاخره سوار یکی از این هواپیما‌ها می‌شوم‌.

آقا عبدالحسین دوران ابتدایی و دبیرستان را در زادگاهش گذراند و سال ۱۳۴۹ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شد و دوران مقدماتی پرواز را در ایران طی کرد و به آمریکا اعزام شد تا دوره‌های عالی پرواز را به اتمام برساند.

سرلشکر «محمد صالحی» نخستین خلبان شهید دفاع مقدس

  • ۰۴:۰۶

https://navideshahed.com/attachment/1391/07/366639.jpg

پیکر سرلشکر «محمد صالحی» نخستین خلبان شهید دفاع مقدس بعد از 32 سال انتظار همسر و تنها فرزندش کشف شد و به همراه شهدای تازه تفحص شده به میهن اسلامی باز می‌گردد.

نخستین خلبان شهید برون مرزی نیروی هوایی ارتش امیر سرلشکر شهید «محمد صالحی» به سال 1328 در تهران متولد شد؛ 4 برادر و یک خواهر بودند و محمد آخرین فرزند خانواده است.

خلبان شهید ابراهیم دل حامد ، شهدای تبریز

  • ۲۳:۵۴

خلبان شهید ابراهیم دل حامد - تبریز

خلبان شهید «ابراهیم دل حامد» بیست یکم دی 1328 در شهرستان تبریز به دنیا آمد سرانجام هجدهم مهر 1359 با سمت خلبان در مرز ایران عراق بر اثر سقوط هواپیما به شهادت رسید. نوید شاهد آذربایجان شرقی علاقمندان را به تماشای این آلبوم دعوت می کند.

به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید «ابراهیم دل حامد» بیست یکم دی 1328 در شهرستان تبریز به دنیا آمد. پدرش محمد ارتشی بود و مادرش صغری نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی درس خواند. سال 1357 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان ستوان یکم ارتش در جبهه حضور یافت. هجدهم مهر 1359 با سمت خلبان در مرز ایران و عراق بر اثر سقوط هواپیما به شهادت رسید. برادرش حسین نیز به شهادت رسیده است.

شهیدی که در اسارت پرواز کرد. شهید علیرضا شهبازی - شهدای نهاوند

  • ۰۰:۰۶

شهید علیرضا شهبازی - شهدای نهاوند

شهید علیرضا شهبازی

نام پدر: شکرالله

تاریخ تولد: 10-9-1340 شمسی

محل تولد:  نهاوند 

تاریخ شهادت : 21-4-1367 شمسی

محل شهادت : اردوگاه اسرا - شرهانی عراق 

دلیل شهادت : شکنجه نیروهای بعثی عراق 

گلزار شهدا: گلزار شهدای بهشت زهرا - شهر نهاوند

سال ۱۳۴۰ در خانه‌ای کوچک وبی آلایش در شهر نهاوند متولد گردید نامش را علیرضا نهادند و با اذان عشق و اقامه شوق دلش را به اهل بیت رسول الله (ص) پیوند زدند. مدت زیادی از هیجان این میلاد نگذشته بود که دست اجل پدر مهربان و نیک سیرتش را از دار فانی جدا کرد. او ماند و خانواده‌ای اندوه‌بار و مشکلاتی در فرا رو. از آنجا که با روح توکل و بردباری عجین بود، توانست از عهده دشواریها برآمده و همزمان با تحصیل معاش خانواده را نیز تأمین نماید. شهید علیرضا شهبازی در جریان انقلاب اسلامی فقط 17 سال داشت اما چون رودی پرخروش به دریای عظیم مردم پیوسته و اقدامات بزرگی در این زمینه به انجام رسانید. پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی طلیعه‌ای شورانگیز بود در راه سرخی که از ابتدا با اقتدا به سرور و سالار شهیدان برگزیده بود. بر این اساس به نهاد مقدس بسیج ملحق شده و شیدایی خویش را در این مکتب عاشورایی به نمایش گذاشت. در دفاع مقدس همراه با دوستان و همفکران خود وارد معرکه آتش گردید و در این‌سوی تاریخ به یاری سیدالشهداء برخاست. او مدت زیادی در جبهه‌های مختلف حضور داشت تا آنکه در همراهی با تیپ ۴۰ سراب پس از مجروحیت به اسارت نیروی بعثی درآمد. در اسارت زیر شکنجه‌های وحشیانه دشمن به‌طرز مظلومانه‌ای قطع نخاع شده و بعد از مدتی در سال 1367 از زندان شرهانی عراق تا جوار خدای خویش خونین بال پرواز نمود.

وصیت نامه شهید در فایل صوتی زیر  


دریافت فایل صوتی

منبع : رسانه مجازی نگاه 

http://www.negahmedia.ir

نوید شاهد 

https://navideshahed

شهیدی که پس از ۱۶ سال پیکر او سالم برگشت، شهید محمدرضا شفیعی

  • ۰۰:۳۶

شهید محمدرضا شفیعی -قم

به مناسبت سالروز شهادت محمدرضا شفیعی

شهیدی که بعد از 16 سال با پیکری سالم به میهن بازگشت

این شهید گویی همین امروز به شهادت رسیده است؛ چهره‌ای آرام با چشمانی بسته، موهای تاب‌ دار مشکی، محاسن کوتاه و لب‌های خشکیده حتی جراحت شکمش هم تازه است؛ نام این شهید را در لیست می‌بینند محمدرضا شفیعی واحد تخریب لشکر علی بن ابیطالب(ع) اعزامی از قم.

شهید احمد وکیلی ناطق ، شهدای قم

  • ۲۳:۲۶

شهید احمد وکیلی ناطق

احمد وکیلی ناطق

نام پدر: حسینعلی 

تاریخ تولد: 6-6-1340 شمسی

محل تولد:  همدان

تاریخ شهادت : 4-2-1359 شمسی

محل شهادت : سنندج - کردستان 

دلیل شهادت : اسارت و‌ شکنجه بدست گروهک ضد انقلاب کومله 

گلزار شهدا: شیخان شهر قم

شهید مفقودالاثر (به نقل از پدر شهید)  

راه دفاع از این مرز و بوم، جوانان بسیاری از جان و خانواده خود گذشتند، رهسپار میدان نبرد حق علیه باطل شدند و لحظه ای در نثار خون و جانشان تردید نکردند. یکی از این بزرگ مردان تاریخ ایران، شهید احمد وکیلی است که سرگذشتی دردناک را پشت سر گذاشت تا به دیدار معبودش شتافت. احمد وکیلی متولد قم بود و با دین و قرآن آشنایی کامل داشت در زمان انقلاب اسلامی، همراه امامش برای نجات ایران مبارزه کرد و بعد از انقلاب و همزمان با شروع جنگ راهی جبهه شد و این شهید بزرگوار به شیوه ای ناجوانمردانه به شهادت رسید که حتی شنیدنش لرزه به اندام هر شنونده ای می اندازد، شهیدی که تروریست ها گوشت بدنش را خوردند ….

دو برادر دیگر این شهید هم در جبهه های نبرد حق علیه باطل جنگیدند و به درجه رفیع شهادت رسیدند. روحشان قرین رحمت پروردگار.

مصاحبه با پدر شهید:

ابتدا کمی ازفرزندان، چگونگی شهادت و مسئولیت آن ها در جبهه ها بفرمایید؟

احمد، فرزند و شهید اول خانواده که جزو پیشکسوتان سپاه پاسداران و از فرماندهان جنگ در غائله کردستان بود در 4 اردیبهشت سال 1359 در سن 19 سالگی در منطقه کردستان و در مقابله با نیروهای ضد انقلاب مفقودالاثر شد که طبق گفته برخی از همزرمان، بدنش توسط ضد انقلاب تکه تکه و سپس سوزانده شده است.

پدر شهید احمد وکیلی ناطق ، قم

زندگینامه شهید 

۱ ۲ ۳
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan