یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید سید ابراهیم سجادی وفسی ، شهدای اراک

  • ۰۱:۰۸

شهید سید ابراهیم سجادی وفسی

شهید سید ابرهیم سجادی وفسی

نــام : سیدابراهیم

نـام خـانوادگـی : سجادی وفسی

نـام پـدر : سیداسماعیل

تـاریخ تـولـد : ۱۳۳۷/۰۳/۰۲

مـحل تـولـد :اراک

سـن :۲۵ سـال

دیـن و مـذهب :اسلام شیعه

وضـعیت تاهل :مجرد

شـغل : پاسدار سپاه 

تـاریخ شـهادت :۱۳۶۲/۰۸/۲۸

مـحل شـهادت :پنجوین

نـحوه شـهادت :حوادث ناشی از درگیری

مـحل مـزار :تهران ، بهشت زهرا (س)، قـطعـه :۲۷ ،ردیـف :۲۱ ، شـماره :ج 

دوم خرداد ۱۳۳۷، در اراک چشم به جهان گشود. پدرش سیداسماعیل و مادرش، سیده حاجیه نام داشت. تا پنجم ابتدایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و نهم آبان ۱۳۶۲، با سمت آر پی جی زن در پنجوین عراق شهید شد. برادرش سیدعلی نیز شهید شده است.

پایگاه گلزار شهدا 

برادرش: شهید سیدعلی سجادی وفسی ، شهدای اراک

شهید پرویز پرویز پور ، شهدای کوهدشت

  • ۰۱:۴۴

سردار شهید پرویر پرویز پور

شهید پرویز پرویز پور

نام پدر: محمد

شغل: پاسدار

تاریخ تولد: 21-5-1344 شمسی

محل تولد: خرمشهر

تاریخ شهادت : 26-1-1366 شمسی

محل شهادت : ماووت

دلیل شهادت :

گلزار شهدا: نام گلزار:بهشت زهرافاز1 شهر: کوهدشت

نوید شاهد‌

خاطره ی حاج بهزاد باقری از سردار شهید پرویز پرویزپور

 سال ۶۲ پاسگاه زید گردان محبین. بنده آن زمان معاون گردان محبین بودم و سیروس لرستانی هم فرمانده گردان بود. در سنگر مخابرات کنار برادران سیروس باقری, شهید هادی امانی که آن موقع فکر نکنم ۱۲ سال بیشتر داشت. زنده یاد اسماعیل امرایی و شهید پرویزپور نشسته بودیم از گروهان یکم خبر رسید که تعدادی از نیروهای عراقی در حال ترمیم میدان مین خودشان هستند به شهید پرویز پور گفتم که قناسه ام را بردار تا برویم سراغشان.

خاطره شهادت شهید محمد آزادبخت ، شهدای کوهدشت

  • ۰۰:۲۵

شهید-حاج-محمد-آرادبخت-کوهدشت

شهید محمد آزادبخت و شهید شهرام عباسی 

خاطره آقای علی اسفندیار پور                               

   در حالی که نماینده مردم کوهدشت در مجلس شورای اسلامی بودم راهی جبهه جهت ملاقات آن عزیزان در شلمچه شدم. وارد سنگر شدم. در قسمت بالای سنگر ژاکتی توجهم را جلب کرد. گفتم ژاکت از آن کیست؟ گفتند مال شهرام است که راهی خط مقدم جبهه است، الان هم خبر رسید که شهید شده است. در هر صورت در سنگر نشسته بودیم مکدّر و ناراحت، هر کس به فکر فرو رفته بود.

   گاهی اوقات از پزشک شهید و سخنانش یاد میکردند و میگفتند این روزهای آخر در جواب آقایی که از شیرین زبانی و سخنوری او تعریف میکرده گفته بود: فلانی به خدا سخنانم ته کشیده و دیگر حرفی برای گفتن ندارم.

   در هر صورت شب فرا رسید. ده یا دوازده نفر از فرماندهان مختلف در سنگر نشسته بودند. ساعت یازده شب جمعه بود. بنده با صدای بلند، سوره ی جمعه را به یاد شهدا تلاوت کردم، بعدها گفتند زمانی که شما قرآن تلاوت میکردید حاج محمد آزادبخت (از دانش آموزان ما که مسؤولیت حفاظت تیپ را بر عهده داشت) به شدت می گریسته است و امروز مدام تکرار میکرده: من با شهرام برادر صیغه ای بودم، چگونه و با چه رویی، بدون ایشان به کوهدشت برگردم.

   تلاوت قرآن تمام شد.جهت استراحت پتوها را پهن کردیم. محمد آزادبخت جهت تجدید وضو به بیرون سنگر رفت و در این لحظه از میان خمپاره و توپ هایی که به شدت اطراف سنگر را میزد، یکی بر درب سنگر اصابت کرد و همه چیز را تغییر داد. فرمانده تیپ، سردارحاج نوری که از خرمشهر (چهار کیلومتری) قسمت تسلیحات می آمد در حالی که دست به شکم خود گرفته بود ترکش را از قسمت پوست شکمش بیرون آورد و با آرامی و صلابت خود گفت:«من هیچیم نشده ولی محمد آزادبخت شهید شد».

شهید محمد آزادبخت و شهید شهرام عباسی

شهید حسن رضا یوسف زاده ، فرمانده گردان علی بن ابی طالب (ع) ، شهدای کوهدشت

  • ۲۳:۲۴

شهید-حسن-رضا-یوسف-زاده-کوهدشت

شهید حسن رضا یوسف زاده

(فرمانده دلاور گردان علی ابن ابیطالب بوکان)

وصیت نامه شهید حسن رضایوسف زاده 

 خوشحالم از اینکه در سرزمین غریب و غریب به سر می برم و از این خوشحالم و که در خطه ای محروم و در میان مردم و مستضعف و که دردستهایشان از شدت کار پینه بسته است و مهمترین مسئله ای که به قول شهید دستغیب در زیر آسمان کبود و هیچ خدمتی بالاتر از خدمت در کردستان نیست و به حقیقت راست می گوید و زیرا که در کردستان دو جهاد وجود دارد : جهاد اکبر و جهاد اصغر همه کس نمی‌تواند و باور کند و مگر کسانی که در کردستان خدمت کرده باشند.

خاطره ای از شهید علی مروت طرهانی ، شهدای کوهدشت

  • ۰۱:۲۷

شهدای کوهدشت که در شلمچه شهید شدند

شهید علی مروت طرهانی

فرزند : علی

تاریخ شهادت : 1365/11/06

محل شهادت : شلمچه

محل دفن : گلزار شهدای شهرستان کوهدشت

پنجم اسفند۱۳۴۰، در روستای چم کبودعلیا از توابع شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش علی راست، کشاورز بود و مادرش فردوس نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. ششم بهمن ۱۳۶۵، با سمت معاون فرمانده گردان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید. مزار او در شهرستان زادگاهش واقع است.

یاد امام و شهدا

خاطره ای از شهید علی مروت طرهانی به نقل از همرزم شهید

سردار شهید حسن گودرزی ، فرمانده گردان ثارالله ، شهدای بروجرد

  • ۱۷:۱۵

شهید حسن گودرزی - بروجرد

فرمانده شهید حسن گودرزی

فرزند : کریم

تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۰۹/۰۷

محل شهادت : منطقه پدافندی زبیدات عراق

مسؤلیت در زمان شهادت : فرمانده گردان ثارالله

مزار : گلزار شهدای شهرستان بروجرد

نهم مرداد ۱۳۳۸، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش کریم، کشاورز بود و مادرش عصمت نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. هفتم آذر ۱۳۶۳، با سمت فرمانده گردان ثارالله در زبیدات عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است.

شهید حسن گودرزی و شهید مصطفی نوروزیان - بروجردبا تشکر از برادر مهرداد سلیمانی که برگ زرین شهید حسن گودرزی را برای سایت ارسال فرموده است. یاد امام و شهدا

شهید فیروز سرتیپ نیا: دشمن سپاه بی عقل و بی منطق است

  • ۱۴:۰۸

سردار شهید فیروز سرتیپ نیا - کوهدشت - قاب

 دشمن سپاه بی عقل و بی منطق است

شهید فیروز سرتیپ نیا
نام پدر: فتح اله
تاریخ تولد: 2-4-1340 شمسی
محل تولد: کوهدشت -
لرستان
شغل: پاسدار

تاریخ شهادت : 24-10-1365 شمسی
محل شهادت :شلمچه عملیات کربلای 5
دلیل شهادت : اصابت ترکش خمپاره دشمن 
گلزار شهدا: بهشت زهرا - کوهدشت

شهید فیروز سرتیپ نیا، فرزند فتح الله ، دوم تیر 1340 در شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست  و نهم دی 1365، با سمت فرمانده گردان کمیل تیپ 57 ابوالفضل در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش کوهدشت قرار دارد.

برادرش حجت الله نیز به شهادت رسیده است.

لحظات آخر شهید «یحیی سپهوندی» ، شهدای خرم آباد

  • ۱۳:۴۲

شهید یحیی سپهوندی
نام پدر: برانازار
تاریخ تولد: 9-2-1344
محل تولد: خرم آباد
تاریخ شهادت : 2-3-1365
محل شهادت : حاج عمران
دلیل شهادت : اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی
گلزار شهدا: بهشت شهدای خضر خرم آباد - استان لرستان

نوید شاهد

لحظات آخر شهید «یحیی سپهوند»

من و یحیی سپهوند کنار هم بودیم، ناگهان با یک خمپاره هدف قرار گرفتیم. بنده پشت سرش بودم به فاصله نیم متر؛ خمپاره 120 کنار ما فرود آمد و به هوا پرت شدیم. برای یک لحظه دیدم؛ دارم پایین میام، بالا و پایین محل حرکت ما پرتگاه عمیقی بود؛ نمی توانستم حرکت کنم. به خود که آمدم، دیدم «شهید یحیی سپهوند» لحظات آخرش هست و داره پرواز می کنه. دمر افتاده بود به سختی برش گردوندم. صداش زدم. خون از گلویش فواره می زد. روح ملکوتی «شهید یحیی سپهوند»، پرواز کرد. خدا او را انتخاب کرد، جدا کرد و پذیرفت و ما از قافله جا ماندیم. من هم که پای راستم تقریباً از کار افتاده بود؛ امکان حرکت نداشتم. آمبولانس آمد، نمی تونست رد بشه! بدن مطهر شهدا وسط جاده بود. راننده جهت باز کردن راه پایین آمد. شهدا را جابجا کرد که متوجه من شد؛ عذرخواهی کرد ولی چند دقیقه دیگر برگشت و ما را چون که جای خالی نداشت؛ روی صندلی جلو انداخت. من از هوش رفتم. در بیمارستان پیرانشهر به هوش آمدم، دیدم «شهید فیروز سرتیپ نیا» بالای سرم داره صدام می زنه. علت بازگشت راننده آمبولانس داستان بسیار جالبی دارد؛ تا فرصتی دیگر بیان خواهم کرد.

شهید «یحیی سپهوند» در عملیات حاج عمران در تاریخ ۶۵/۳/۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

راوی: حجت الاسلام قاسم متقی نیا، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی لرستان

 

جانباز شیمیایی؛ شهید احمد (محمدی) سپهوندی ، شهدای خرم آباد

  • ۱۱:۴۵

جانباز سرافراز احمد(محمدی) سپهوندی - قهرمان ورزش های رزمی - معاون وقت گردان أنبیاء

 یار سفر کرده ما مخلص بود. او باور عجیبی به امام راحل (ره) داشت. اسم امام (ره) را که می شنید، به احترام؛ تمام قامت می ایستاد. بوی عطر نماز شبش در سنگرهای زبیدات می پیچید. در ورزش های رزمی، بخصوص کاراته، تسلط مثال زدنی داشت در یکی از مأموریت ها، در خیابانی در اهواز، یکی از اراذل و اوباش؛ خیابان را بسته بود و عربده می کشید. مردم می ترسیدند، کسی جرأت نزدیک شدن نداشت. برادر پاسدار محمدی سپهوندی، جلو رفت و با چند حرکت او را مهار کرد و به باد کتک گرفت و گفت: سرتو پایین بنداز و برو و دیگه مزاحمت ایحاد نکن. مردم صلوات فرستادند و تکبیر گفتند. او در روز دو جلسه تمرین برای بعضی از بچه های رزمنده گذاشته بود. به خاطر تمرین های خوب ایشان وعلاقمندی حقیر به فرمانده ام؛ در برگشت به قم رفتم و در باشگاه کاراته انقلاب، خیابان امام (ره)، ثبت نام کردم و زیر نظر استاد دباغیان که قمی هستند و الآن مربی تیم ملی است، ادامه دادم. البته می دانید که ما دو نفر فرمانده به نام محمدی سپهوند داشتیم. چهره جوانتر که معاون اول سردار «حاج ولی الله میرهاشمی» بود، درعملیات حاج عمران به شهادت رسید و به دوست دیگرش یعنی شهید احمد سپهوند پیوست و احمد (محمدی) سپهوندی؛ مسن تر که ماند و جانباز شیمیایی شد و در هفته جاری - 1394/06/06- پروازکرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

پاسدار شهید احمد پاپی ، شهدای خرم آباد

  • ۲۰:۳۲

شهید احمد پاپی - خرم آباد

شهید احمد پاپی

فرزند :  عادل

تولد: ۱۳۳۶/۰۱/۲۰

تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۵/۰۵

محل شهادت: اسلام آباد غرب ، منطقه عملیاتی مرصاد

محل دفن :گلزار شهدای شهرستان خرم آباد - استان لرستان

بیستم فروردین ۱۳۳۶، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش عادل (فوت۱۳۵۹) نام داشت و چهره متین و دوست داشتنی ای داشت . وی با آوردن روزی پاک و طیب برای اهل خانواده چنان تأثیر شگرفی در تربیت خانواده گذاشته بود که توفیق پیدا کرد به عنوان پدر شهید جایگاه خود را در عالم ملکوت باز نماید و همیشه به او افتخار نمایند. مادرش خانم طلا خانه دار بود و نسبت به تربیت فرزندان خود چنان همّت می گماشت که از دامان پاک ایشان دلاوری چون شهید احمد پا به عرصه وجود گذاشته بود.

سردار شهید سید احمد میرصفی ، فرمانده تیپ یکم لشکر17روح الله

  • ۱۲:۲۱

شهید سیداحمد میرصفی- ازنا

مسؤلیت در زمان شهادت: فرمانده تیپ دوم از لشگر ۱۷ روح الله

نام پدر : سید محمود

تاریخ ولادت:  ۱۳۴۳/۱۱/۱۵

محل ولادت : دورود

تاریخ شهادت :  ۱۳۶۷/۰۵/۰۵

محل شهادت :  اسلام آباد غرب

محل دفن :  گلزار شهدای شهرستان ازنا - استان لرستان

پانزدهم بهمن ۱۳۴۳، در شهرستان دورود به دنیا آمد. پدرش سیدمحمود، در راه آهن کار می کرد و مادرش زهرا نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۶۵ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار کمیته در جبهه حضور یافت. پنجم مرداد ۱۳۶۷، با سمت فرمانده تیپ دوم از لشگر ۷۱ روح الله در اسلام‌آباد غرب در عملیات مرصاد توسط نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در شهرستان ازنا به خاک سپردند.

منبع: یاد امام و شهدا

زندگی نامه و خاطرات دوستان و خانواده

شهید مدافع حرم رسول خلیلی ، شهدای کرج

  • ۱۱:۴۴

 مــن خود را در حد و اندازه ای نمی بینم که برای کـسی نصیحت و پـندی داشته بـاشم و اگـر مـا دنبال پـند و نصیحت باشیم چه بسیار است، فقط می خواهد چشم بینا و گوش شنوا. مرا ببخشید، برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزاداری اهل بیت (ع) مـرا فـرامـوش نـکنید.

خاطراتی از شهید

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan