- سه شنبه ۲۰ تیر ۰۲
- ۱۲:۰۶
شهدا را فراموش نکنیم
خاطره ی حاج بهزاد باقری از فرمانده شهید فیروز سرتیپ نیا
سال ۶۳ بعد از اینکه ماموریت گردان محبین که در پاسگاه زید مستقر بودیم به پایان رسید چند روزی به زیارت حضرت معصومه در قم رفتیم بعد از اینکه به کوهدشت برگشتیم فیروز را دیدم در مسجد صاحب الزمان آن وقتها بیشتر دیدارها و ملاقات در مسجد صورت میگرفت ایشان به من گفت که قراراست کوهدشت خودش یک تیپ مستقل تشکیل دهد گفتم تیپ خیلی نیرو میخواهد نیروهایش را از کجا تامین خواهند کرد گفت که قراراست از هر شهرستان یک یا دو گردان در اختیار این تیپ قرار گیرد گفتم فرماندهی آن بعهده چه کس است گفت اخوی خودت حاج حسن. فیروز تمام اطلاعات و آمار تیپ حنین را که قرار بود تشکیل شود میدانست.
شهید مظلوم و معصوم که از شهادت خود خبر داشت و به فرماندهاش گفت دیدار به قیامت 🌹
شهید ارسلان سلاجقه در سال ۱۳۳۹ در روستای تذرج از توابع شهرستان رابر کرمان در خانواده ای مذهبی و زحمتکش بدنیا آمد. پس از سپری نمودن تحصیلات اولیه و اخذ مدرک دیپلم ریاضی فیزیک از طریق شرکت در کنکور ورودی دانشکده افسری در تاریخ ۱۳۶۱/۰۷/۰۱ به استخدام ارتش در آمد. پس از طی دوره سه ساله دانشکده افسری در تاریخ ۱۳۶۴/۰۷/۰۱ در رسته پیاده به درجه ستواندومی نائل گردید. پس از طی دوره مقدماتی رسته پیاده در مرکز آموزش پیاده شیراز به لشکر ۸۸ زرهی زاهدان اختصاص یافته و در آنجا مشغول انجام وظیفه گردید.
در تاریخ ۱۳۶۶/۰۶/۲۶در منطقه سومار در عملیات پدافندی بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی به شهادت رسید و پیکر مطهرش در منطقه ماند.
خاطره ای از مبارزات شهید در قبل از انقلاب
راوی : کرم رضا میررضایی ،خاطره (3) اردیبهشت 1367 منطقه عملیاتی ماووت عراق ،ارتفاعات قمیش - تهیه و تنظیم : نورالدین احمدی سایت بالاگریوه
باتوجه به نیاز گردان به نیروهای متخصص درسال67-66، شهید حسین رضائی که فردی متعهد، مومن و خوش رو بود به همراه جمعی دیگر از همرزمان، به گردان شهدا معرفی شدند. خصوصیات مثبت رفتاری و اخلاقی شهید رضائی و همچنین تخصص کاری ایشان در زمینه مخابرات باعث شد تا وی به عنوان مسؤل مخابرات گردان منصوب گردد.
نام: دیانا
نام خانوادگی: کاکاوندی
نام پدر: حبیب الله
محل تولد: خرم آباد
تاریخ تولد:1348/5/22
محل شهادت::خرم آباد لرستان
تاریخ شهادت:1365/10/23
علت شهادت: بمباران شهر خرم آباد توسط هواپیماهای دشمن بعثی
گلزار شهدای خضر - خرم آباد
زندگینامه شهید دیانا کاکاوند
به نام خدای شهیدان دشت کربلا که با شهید شدن آنها اسلام شیعه بر جای ماند
امام خمینی (ره) می فرماید: شهیدان قلب تاریخ هستند.
شهیده دیانا کاکاوندی دانش آموز سال آخر دبیرستان صدر خرم آباد در 22 مردادماه سال 1348 در شهر خرم آباد در یک خانواده مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دیانا فرزند آخر خانواده بود. از همان اوان کودکی خیلی بچه ی زیبا و دوست داشتنی بود. همه او را دوست داشتند. دیانا چهار ساله بود که پدرش از دنیا رفت و مادر دیانا که آن موقع ۳۵ سال بیشتر نداشت سرپرستی فرزندانش را به عهده گرفت.
دیانا وقتی وارد مدرسه شد در دبستان پروین واقع در کوچه باغ فیض پیش منزل خودمان درس می خواند. از همان ابتدا بسیار مومن بود و دانش آموز زرنگ و بااستعدادی بود. از همان ابتدا قرآن را یاد گرفت. نمازش هرگز به قضا نمی رفت. حجاب را همیشه رعایت می کرد. همه او را دوست داشتیم من که خواهر بزرگتر بودم همیشه چیزهایی از او یاد می گرفتم بسیار مودب بود. در دوران راهنمایی همیشه مورد تشویق دبیران قرار می گرفت. بیشتر نمره های او ۲۰ بود. دبیرها همه او را دوست داشتند. می گفتند شاگرد مؤدب، زرنگ و مؤمنی است. وقتی وارد دبیرستان شد اصلاً بیشتر به حجابش، نماز و قرآن و درسش اهمیت می داد. بسیار قلب رئوفی داشت. دانش آموزانی که در درس ضعیف بودند می ماند در مدرسه تا به آنها درس یاد بدهد. همیشه با خدا راز و نیاز می کرد. آنقدر با خدای خودش بود پیش ما نبود. می گفت پیش شما بیایم ممکن است باعث غیبت بشود. بعضی موقع ها می دیدیم کم غذا می خورد و غذای خود را می گذاشت داخل ظرفی و به مدرسه می برد. یک روز من از او سوال کردم که چرا این کار را می کنی؟ مگه در منزل غذا نمی خوری؟ گفت آبجی یک محصل هست وضع مالی ضعیفی دارند غذا را می برم مدرسه و با هم می خوریم. طوری که ناراحت نشود.
وقتی که جنگ تحمیلی ایران و عراق شروع شده بود می گفت ای کاش من پسری بودم و به جبهه می رفتم و شهید می شدم. مادرم می گفت دیانا به خدا من تو را به یتیمی و بدبختی بزرگ کرده ام. می گفت مادر مگه خون من از این همه جوان رنگین تر است.
به خدا الان که دارم این خاطره ها را برای شما می نویسم انگار قلبم را کسی فشار می دهد. مرگ او خیلی برای ما سنگین بود. ولی مادرم همیشه می گوید انسان چیزی را که در راه خدا و اسلام هدیه می دهد غصه نمی خورد. دیانا همچون فرشته ای سبکبال به ملکوت اعلی پیوست. روحش شاد و راهش پر رهرو و یادش گرامی باد.
او مانند گلی بود که گلبرگ هایش روی سنگ فرش خیابان درب استانداری پراکنده شد. دیانا نم نم باران را خیلی دوست داشت. وقتی باران می آید براش فاتحه می فرستم و یادش را گرامی می داریم.
مروی به شهادت گل پرپر شده شهیده دیانا کاکاوندی
نوید شاهد فارس: شهید نصراله ایمانی در سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون متولد شد. وی پس از گذراندن تحصیلات خود در کازرون و اخذ دیپلم، در سال 1356 به سربازی اعزام و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با شروع جنگ تحمیلی با اشتیاقی که به دفاع از وطن داشت به جبهه اعزام شد . و سرانجام در بیستم اردیبهشت 1362 در شلمچه بر اثر اصابت خمپاره دشمن به شهادت رسید.
شبی با سردار شهید صیاد شیرازی
سرزمین های داغ خوزستان و گردنه های برافراشته کردستان سالها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خود گذشتگی او حفظ کرده است .
پیام رهبر معظم انقلاب بمناسبت شهادت سپهبد صیاد شیرازی
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
خاطره ای از صیاد دلها
بسیجی شهید حسین مقیمی
نام پدر: غلامعلی
شغل : دانش آموز
تاریخ تولد: 10-1-1349 شمسی
محل تولد: خور
تاریخ شهادت : 5-12-1365 شمسی
محل شهادت : شلمچه
دلیل شهادت : اصابت ترکش دشمن بعثی
گلزار شهدا: گلزار شهدای شهر خور - استان اصفهان
شهید سید هادی عبادی
نام پدر: سید احمد
ولادت : ۱۳۴۵/۰۶/۲۵ شهر خور
اعزام : دانش آموز - بسیجی
شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۶ فاو
عملیات والفجر ۸
مزار: گلزار شهدای شهر خور - استان اصفهان
شهید شیرعلی سلطانی
نام پدر: امیر
شغل : طلبه
تاریخ تولد: 1-4-1327 شمسی
محل تولد: شیراز
تاریخ شهادت : 2-1-1361 شمسی
محل شهادت : شوش - فتح المیبن
دلیل شهادت : اصابت ترکش به سر
گلزار شهدا: گلزار شهدای کوشک قوامی شهر:فارس - شیراز
معرفی شهید شیرعلی سلطانی، سردار بی سر
دست نوشته های سرلشکر خلبان شهید دوران از شروع جنگ تحمیلی
یکم مهر ماه 1359
به پست فرماندهی پایگاه سوم شکاری رفتم در آن زمان من در این پایگاه مامور بودم ، همه چیز برهم ریخته است آماده پرواز بودم .
دوم مهر ماه 1359
سرگرد حاجی ( شهید سرهنگ خلبان بیژن حاجی ) اطلاع داد که به پایگاه ششم برگردید خلبان کم داریم و باید بلافاصله به پایگاه خودتان برگردید ساعت یازده صبح بلند شدیم و بعد از یک ساعت در بوشهر فرود آمدیم .
بلافاصله بعد از نشستن در بوشهر به من ابلاغ شد که به آلرت بروم و من هم بدون اطلاع از منطقه بوشهر به آلرت رفتم . بعد از یک ماه بچه ها رو می دیدم. ساعت پنج عصر برای پرواز گشت هوایی بلند شدیم . همان موقع جزیره خارک مورد هدف هواپیماهای عراقی قرار گرفته بود و در آتش می سوخت . موقعی که وضعیت را به رادار اطلاع دادم گفتند تماس می گیرند ولی تا موقع نشستن من که یک ساعت و نیم بعد بود هنوز نتوانسته بودند با خارک تماس بگیرند .
باسلام شهید محمدحسین علی ابدالی یکی از شهیدان باغیرت وبا ...