- پنجشنبه ۱۰ خرداد ۰۳
- ۱۳:۲۴
شهدا را فراموش نکنیم
خاطره من و شهید محسن صادقی حدود بیست و دو سال بعد از شهادتش در سال ۱۳۸۷ که هیچ کس آنرا باور نداشت!!!
تا اینکه در بهار سال ۱۳۸۹ به اتفاق تعدادی از همکاران بازنشسته و شاغل مأموریت یافتیم برای امر نظارت بر پروژه کشاورزی شرکت تعاونی حضرت ابوالفضل(ع) به اندیمشک حرکت کنیم. دربین راه هر عزیزی خاطره ای می گفت و معنویات زمان جنگ و یاد شهدا را در دل ما زنده می ساخت. در این بین برادر جانباز نادر پورحسینی خاطره عجیبی را تعریف کرد و ادامه مأموریت ما را به واقعه باور نکردنی گره زد. هرچند در این برهه ی زمانی باور کردنش برای دیگران سخت است ، اما همین سه نفری که با آن مواجه شدیم برای ما کفایت می کند.
داستان از این قرار بود که برادر حاج نادر پورحسینی گفت : یک شب خواب شهید حاج جعفر کوشکی که قبلاً فرمانده پدافند لشگر ۵۷ حضرت ابوالفضل(ع) بود را دیدم. وقتی او را در خواب ملاقات کردم از وی تفسیر آیه:
شاهپور سلیمانی
نام پدر: نقی
تاریخ تولد: 1-1-1349 شمسی
محل تولد: لرستان - خرم آباد - سپیددشت
تاریخ شهادت : 3-4-1366 شمسی
محل شهادت : دیواندره (جاده سنندج)
دلیل شهادت : اصابت گلوله حزب کومله کردستان
گلزار شهدا: گلزار شهدای مرکزی انگشته شهر: لرستان - دورود
خاطرات شهید شاهپور سلیمانی به نقل از برادر شهید
در راه بازگشت بودیم سوار بر یک دستگاه اتوبوس همراه بچه های گروه به سوی خانه رهسپار بودیم. همه در حال و هوای خانه به سر می بردند
مادری کردن یک زن عراقی برای شهدای دفاع مقدس
در روستای زبیدات عراق، وقتی گروهی از تفحص شهدای ایرانی به آنجا میرسند، مرد عراقی خبر از پیکر شهدایی را میدهد که بانوی عراقی برای آنها، در این مدت مادری کرده است!
تفحص شهدا هنوز بعد از گذشت سالیان زیادی از پایان دفاع مقدس ادامه دارد. تفحصی که در دل آن، داستانها و عنایتهایی نهفته است که گوشهای از آن توسط برخی از متولیان تفحص شهدا بیان شده است، مانند ماجرایی که حسین عشقی، فرمانده قرارگاه عملیاتی کمیته جستجوی ستاد کل نیروهای مسلح در جمع زائران معراج شهدای تهران بیان کرده است. ماجرایی که عمق ارتباط قلبی میان مردم شیعه عراق و ایران را نشان میدهد. در ادامه این روایت را میخوانیم:
روز ۲۹ اسفندماه سال ۱۳۹۳ که روز جمعه بود، ما با گروه تفحص از الاماره به سمت منطقه زبیدات راه افتادیم. همین که به اصطلاح تفریحی برای بچهها باشد و هم اگر شد کاری را هم انجام داده باشیم. وارد منطقهای شدیم که میدان مین وسیعی بود، در قسمتی که به اصطلاح کمتر آلوده بود پیاده و مستقر شدیم.
شاید کمتر کسی بداند که بانو گرجی زاده همسر حاجی بخشی و مادر شهیدان رضا و عباس ، همه جا از جبهه غرب تا جبهه جنوب در کنار حاجی بخشی بوده و پا به پای همسرش از هیچ کمکی برای دفاع از این مرزو بوم دریغ نکرده است.این بانوی مجاهد که دو فرزند خویش را نیز در راه آرمان های انقلاب و امام(ره) فدا کرده است، سرانجام روز یکشنبه۱۶ اسفند ماه۹۴ دلتنگی هایش به پایان رسید و به فرزندان شهیدش پیوست. پیکر مطهر این بانوی فداکار و مجاهد در قطعه ایثارگران گلزار شهدای بهشت زهرا(س) جنب مهدیه در کنار مرقد پیردلاور جبهه ها به خاک سپرده شد.
اواخر بهار سال 1366 بود و ما در منطقه کردستان در اردوگاه لشکر در بانه به سر می بردیم، بچه ها به علت خستگی زیاد، بعداز نماز و شام فورا برای خواب آماده می شدند. ولی در این میان رفتار و حرکات شهید« محمد قائد رحمتی» عبرت آموز بود، چرا که تا نیمه های شب به تلاوت آیات سبز خدا مشغول بود و پس از نماز شب، بچه ها را برای نماز صبح بیدار می کرد.
چند ساعت قبل از عملیات نصر (4) بود، همه بچه ها سوار تویوتا شده بودند، در میان چهره های بچه ها شور و شوق عجیبی موج می زد، همه شاد بودند، در همین لحظات متوجه او شدم، ناگهان بدنش لرزید_ و به عادت همیشه_ مشغول ذکر گفتن شد.
انگار از همه کس و همه چیز جز خدا بریده بود، صدایش حزنی عجیب داشت. میان بچه ها به او شک برده بودم که رفتنی باشد، حدسم درست بود، چند ساعت بعد « محمد قائدرحمتی» جوان مظلوم و مومن گردان حمزه از لشکر 7 ولی عصر (عج)، به خدا رسید.
چند روز پس از عملیات نصر 4 یکی از بسیجیان گردان حمزه ، عارف وارسته و مظلوم گردان، شهید محمد قائد رحمتی را در عالم رویا مشاهده می کند. به او می گوید:« چطور شد که در آن عملیات با آن حجم سنگین آتش، شما شهید شدید و ما ماندیم؟» شهید لبخندی می زند و می گوید : « نام همگی شما در لیست شهدا ثبت بود...» پس از مکث کوتاهی ادامه می دهد:« اما تقدیر بود که شما بمانید.»
قسمتی از وصیت نامه شهید:
سردار دلاور ، اسماعیل امرایی غضنفری
ایشان پسر ارشد مرحوم حسن خان غضنفری می باشد. سال ۱۳۴۴ در کوهدشت به دنیا آمد و سال های نوجوانی را در این شهر گذرانید. برغم اینکه سن زیادی نداشت با برادران خود در کوره آجرپزی به پدرش کمک می کرد و همزمان درس هم می خواند. نوجوانی ایشان همزمان با وقایع انقلاب اسلامی بود و در پی آن نیز سال های جنگ برگ تازه ای از زندگی ایشان را گشود. از سال 1361 تا اواخر سال 1366 در جبهه های جنوب (تیپ 15امام حسن (ع) و لشگر 57 ابوالفضل و تیپ زرهی 72 محرم) جان فشانی ها کرد؛ چندین بار مجروح و حتی شیمیایی شد. فرمانده گروهان ۳ گردان محبین کوهدشت بود و در کربلای 4 و 5 شرکت داشت.
.
خاطرات یک رزمنده که به صورت معجزهآسا زنده ماند در کتاب «حماسه تپه برهانی»
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات باشگاه خبری فارس «توانا»، کتاب «حماسه تپه برهانی» نوشته «سید حمیدرضا طالقانی»، یکی از برترین آثار نوشتاری در حوزه ادبیات دفاع مقدس است که گرچه با فاصله اندکی از پایان جنگ به زیور طبع آراسته شد اما همچنان در کانون توجه محافل ادبی٬ هنرمندان این عرصه و مردم قرار دارد.
خاطره «تپه برهانی» نوشته «سید حمیدرضا طالقانی» در سال 1365 در نخستین مسابقه بزرگ فرهنگی هنری جبهه و جنگ که توسط قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) برگزار شد، رتبه اول را در بخش خاطره نویسی کسب کرد.
حماسه تپه برهانی در سوم خرداد سال 1373 نیز در نخستین دوره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس، رتبه اول خاطره را به خود اختصاص داد و تندیس زرین برترین کتاب دفاع مقدس را از دست رئیس جمهور دریافت کرد، همچنین در سال 1379، درجشنواره «ادب پایداری» که کلیه آثار ادبی در طول بیست سال، از آغاز دفاع مقدس تا سال 1379، با حضور نخبگان ادبی کشور مورد ارزیابی قرار گرفت.
شهید ابراهیم عالی نژاد
فرزند : علی داد
محل تولد : خرم آباد
تاریخ ولادت : ۱۳۴۵/۰۳/۰۳
تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۰۷/۱۱
محل شهادت : میمک
محل دفن : گلزار شهدای شهرستان خرم آباد
سوم خرداد ۱۳۴۵، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش علی داد و مادرش تنگ نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان درجه دار ارتش در جبهه حضور یافت. یازدهم مهر ۱۳۶۶، در میمک توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
به نام روزی که سرباز بودیم
خاطرات سرهنگ بازنشسته جانباز محمدرضا نایب زاده
در جبهه جنوب هدف اولیه دشمن محاصره اهواز و تصرف کامل خوزستان بود اما با مقاومت نیروهای مردمی و سپاه در خرمشهر و سوسنگرد ، عملاً دشمن ابتکار عمل خود را از دست داد و در جبهه شوش و دزفول هم عقبه نامطمئن باعث توقف دشمن در نزدیکی کرخه گردید . خرمشهر سقوط کرد و آبادان محاصره شد .
اما در مرکز ، بعد از آنکه نیروهای عراقی به شهرک حمیدیه رسیدند ضد حمله عده اندکی از نیروهای سپاه به رهبری شهید غیوراصلی که در همین عملیات شهید شد ، باعث فرار دشمن تا آن سوی بستان گردید که این خود از امدادهای غیبی بود . چند روز بعد دشمن بدون مواجه با مقاومت شدیدی بستان را دوباره اشغال اما دیگر دستش به سوسنگرد نرسید .
شرحی مختصرازگردان مالک اشتر ازنا
گردان مالک اشتر ازنا
اولین حضور رزمندگان داوطلب بسیجی و پاسدار ازنا در قالب یک گروهان به فرماندهی سردار حاج نوری و متشکل از 40 نفر از بچه های ازنا جهت آزاد سازی سوسنگرد در مورخه 7/7/59 به جبهه های جنگ اعزام شدند که اولین شهید شهرستان ازنا میرزا محمد مظاهری و اولین جانباز میرزا کشاورز و علی فریدونی در این عملیات ثبت گردید و سپس این اعزامها مرتب ادامه داشت ....
تا دومین حماسه بزرگ و رسمی رزمندگان شهرستان ازنا در قالب تیپ امام حسن خوزستان در عملیات بیت المقدس که به آزادی خرمشهر انجامید. در این عملیات 24 شهید و سپس در عملیات والفجر مقدماتی در سرزمین تفتیده فکه و شیب نیسان 26 شهید را تقدیم نظام مقدس اسلامی نمود.
با توجه به حضور گسترده مردم لرستان در جبهه ها اواخر سال 61 تیپ 57 ابوالفضل و در شهرهای شرق لرستان و منجمله ازنا گردان ثارا... به فرماندهی سردار دلاور و گمنام سپاه ابراهیم اسداللهی تشگیل گردید و در خط های پدافندی جنگل امقر جفیر و زبیدات و در نهایت در عملیات والفجر 6 در تنگه چزابه حضوری فعال داشت.
در سال 62 گردان ابوذر بصورت مشترک ویژه بچه های ازنا و الیگودرز تشگیل گردید و در خط های پدافندی بویژه در منطقه شرهانی و زبیدات حضوری فعال و رشادتهای فراوان از خود به منصه ظهور رساند و در این راه تعدادی از بچه های ازنا به درجه رفیع شهادت رسیدند .
در سال 1364با توجه به افزایش سازمانی تیپ57 گردان مالک اشتر ازنا به فرماندهی جانباز 60 درصد سردار غلامحسن کشاورز تشگیل و سازماندهی گردید ، گردان مالک در چندین عملیات بزرگ و کوچک شرکت نمود و بیش از یکصد نفر شهید و 10 نفر آزاده و 200 نفر جانباز گردان مالک اشتر ازنا تقدیم نظام و کشور نمود.
عملیات والفجر 9 اولین و عملیات مرصاد آخرین عملیاتی بود که گردان مالک اشتر افتخار شرکت در آنها را داشت این گردان ظفرمند شهدای زیادی را تقدیم نظام و انقلاب نمود که بارزترین آنها چهل شهید را گردان مالک در عملیات کربلای 5 و در عملیات حاج عمران 33 نفر و در عملیات والفجر9 ده شهید را بصورت گروهی به فیض عظمای شهادت نائل آمدند.
در عملیات حاج عمران فرمانده دلاور آن درویشعلی شکارچی و فرمانده یکی از گروهانها بنام ابراهیم امیدی به فیض شهادت و چندین فرمانده گروهان بدرجه جانبازی و 8 نفر دیگر نیز به اسارت در آمدند.
گردان بعد از شرکت در عملیات کربلای 4، 10 روز بعد در عملیات کربلای 5 جانشین گردان سردار شهید حبیب اله شفیعی و فرماندهان گروهان شهید غلامعلی توکلی ، شهید چراغعلی نجفی و شهید رضا اسدالهی و چندین فرمانده دسته و جمعا 40 نفر دیگر در این حماسه جاوید شربت شهادت نوشیدند و بیش از 150 نفر به درجه جانبازی نایل آمدند.
و آخرین حماسه این گردان در سال 67 در عملیات مرصاد در روزهای پایانی جنگ رقم خورد و 4 نفر از بهترین فرزندان ازنا در عملیات مرصاد بدست منافقین کوردل به شهادت رسیدند در پایان برای روح پروفتوح شهدا آرزوی علو درجات و برای جانبازان گردان مالک شفا و سلامتی آرزومندیم
+ نوشته شده توسط رضا ریاحی در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۴/۱۱
منبع: وبلاگ آسمانی ها
شهید صابر هوشیاری
فرزند : حسین
تاریخ شهادت : ۱۳۶۴/۰۷/۲۲
محل شهادت : شیخ صالح - منطقه دربندیخان عراق
سن در زمان شهادت : ۱۶ سال
مزار : گلزار شهدای بهشت رضا خرم آباد ، استان لرستان
سال ۱۳۴۸، در شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش حسین، کارمند بانک بود . وی چهره متین و دوست داشتنی داشت و با آوردن روزی پاک و طیبی برای اهل خانواده چنان تأثیر شگرفی در تربیت خانواده گذاشته بود که توفیق یافت بعنوان پدر شهید جایگاه خود را درعالم ملکوت باز نماید و اطرافیان همیشه به او افتخار نمایند. مادرش صدیقه خانه دار بود و نسبت به تربیت فرزندان خود چنان همّت می گماشت که از دامان پاک ایشان دلاوری چون شهید صابر پا به عرصه وجود گذاشت.
گر چه از نظر تحصیلات کلاسیک مدارج عالیه نداشت و تا اول راهنمایی بیشتر ادامه نداد ، اما تکلیف الهی وی را بر آن داشت به فرمان امام خمینی قدس سره شریف به عنوان بسیجی مخلص در کنار همسنگران مجاهد الهی در سپاه اسلام قرار گیرد و از نظر معارف علوم اسلامی به عالی ترین مرتبه درجه معرفت الهی برسد ، به طوری که ره صد ساله را یک شبه طی ، و در عالم ملکوت سیر بنماید.
زندگی عارفانه این شهید عظمی در بیست و دوم مهر۱۳۶۴، در شیخ صالح منطقه دربندیخان عراق توسط گروه های ضدانقلاب بر اثر اصابت تیر به سر و چشم پایان یافته و به خیل همسنگران شهیدش پیوست و تا ابد برای همیشه جاودانه گردید . مزار وی در گلزار شهدای خرم آباد واقع است.
از خاطراتم به نام روزی که سرباز بودیم . سرهنگ بازنشسته جانباز محمدرضا نایب زاده گردان ۷۴۹ پیاده لشگر ۸۴ پیاده لرستان سرافراز
آذر ماه سال ۱۳۶۵ خط مقدم منطقه عمومی مهران نمه کلان بو.