یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید عظیم یوسفوند ، شهدای الشتر

  • ۲۳:۱۰

شهید عظیم یوسفوند

نام پدر: محمدعلی

تاریخ تولد: 6-7-1339 شمسی

محل تولد: لرستان - سلسله - الشتر

تاریخ شهادت : 23-12-1363 شمسی

محل شهادت : شرق دجله (شط علی)

دلیل شهادت : حوادث ناشی از درگیری با دشمن بعثی

گلزار شهدا: پیرکه سفلی شهر: سلسله- لرستان

نوید شاهد https://navideshahed.com

شهید عظیم یوسفوند، دلاوری از خطه لرستان می باشد که مدت زیادی را در گردان های امام حسین ع و ذوالفقار در تیپ 15 امام حسن مجتبی ع با برادران رزمنده گذراند و در این مدت حسن اخلاق و تواضع در کنار نظم و ترتیب در کارها وی را در میان برادران رزمنده زبان زد و معروف کرده بود .

به خاطر بنیه خوب جسمی در جمع رزمندگان گردان ذوالفقار انتخاب شده و با طی کردن آموزش های آبی-خاکی سخت و فشرده آماده عملیات شدند. در شب آغاز عملیات بدر که به همراه غواص های گردان ذوالفقار تیپ 15 امام حسن مجتبی ع به خط البیضه در منطقه العزیر عراق هجوم برد ، شجاعانه در ان شب جنگید و سرانجام با اصابت تیر دولول های دشمن که به حالت تیر تراش به سمت رزمندگان خط الصخره-البیضه شلیک می کردند مزد زحمات و جانفشانی های خود را دریافت کرده و به شهادت رسید. انشاء الله که خداوند ما را در راه پاسداری از خون این عزیزان موفق کند تا شرمنده روی آنان در روز قیامت نباشیم.

منبع: پادگان شهید شفیع خانی

رویای صادقه شهید احمد معظمی گودرزی ، شهدای بروجرد

  • ۱۳:۰۶

رویای صادقانه شهدا/ امشب سفری در پیش دارم

رویای صادقه شهید احمد معظمی گودرزی

امشب از شناسایی برنمی گردم

 نوید شاهد - خاطره ای از یکی از همرزمان شهید «احمد معظمی گودرزی» در مورد شهیدی که خواب شهادت خود را دیده بود و حتی زمان آن را می دانست.

نوید شاهد: یک روز که صبحانه را آماده کرده بودیم قدری منتظر ماندیم، ولی احمد نیامد. برای صرف صبحانه سراغ او رفتم. دیدم روی تخته سنگی نشسته گفتم: احمد صبحانه آماده است، بیا برویم صبحانه بخوریم. گفت: احمدی بیا بنشین. در کنار او نشستم. به سیمای او نگاه کردم. دیدم انگار در دنیایی دیگر به سر می برد. پرسیدم: مگر از کسی ناراحتی؟ چرا از برادران کناره گیری می کنی؟ گفت: امشب سفری در پیش دارم و به این گردان می اندیشم. به راستی چرا ناراحت نباشم؟ گردانی تازه تاسیس و بدون امکانات است و من هم امشب می خواهم بروم. بعد گفت ناراحتی من به خاطر خودم نیست، به خاطر این گردان است. پرسیدم: مگر ماموریتی در پیش داری؟ یا به مرخصی می خواهی بروی؟ گفت: آری به یک مرخصی دائمی. امشب از شناسایی بر نمی گردم. چون دیشب همه چیز را در عالم خواب دیدم.

او در آن روز با تمام برادران گروهان تحت فرماندهی خود با حالتی که متوجه نشوند، خداحافظی کرد. غروب آن روز حرکت کردیم، به منطقه عملیاتی رسیدیم. ماموریت به نحو احسن انجام شد. احمد در بازگشت لحظه شماری می کرد. چندبار به او گفتم: نمی دانم چرا امشب مثل شب های گذشته سرحال نیستی. گفت: نیم ساعت بیشتر به شهادتم نمانده. گفتم: شوخی نکن. در این حالت بودیم که خودمان را در پشت یک سنگر کمین دشمن دیدیم. برخورد ما با سه تن از مزدوران عراقی که در کمین گاه بودند، غیر منتظره نبود. از کمین دشمن هم گذشتیم. به ستون یک در حال بازگشت بودیم. مقداری از راه راست پیمودیم. ناگهان دیدم احمد به آسمان نگاه می کند و دقیقه شماری می کند. سبب را پرسیدم. باز به آسمان نگاه کرد ستاره ای را به من نشان داد و گفت: این ستاره را می بینی؟ گفتم: بله . گفت: این ستاره من است و تا لحظاتی دیگر از دیده ها محو می شود. هنوز چند قدمی به جلو نرفته بودیم که صدای انفجار مین با صدای ناله برادرانی که در جلوی ما در حرکت بودند، ادغام شد. احمد چند قدم جلوتر از من در حرکت بود. خود را در بالین او رساندم. دیدم روی زانو نشسته و صلوات می فرستد. گفتم: احمد موقع صلوات نیست دو تن از برادران ما شهید شده‌اند، چون کمین دشمن نزدیک است و تا عراقی ها متوجه نشده اند بلند شو تا اجساد را از منطقه دور کنیم. نگاهی جانسوز به من کرد و گفت: نگاه کن ببین ستاره ای که به تو نشان دادم محو نشده؟ با عجله به آسمان نگاه کردم تا شاید ستاره را ببینم، اما ستاره را ندیدم. از درخشش افتاده بود. خواستم به احمد بگویم بلند شو. دیدم گفت: سلام مرا به امام عزیز و خانواده ام و دیگر برادران حزب اللهی برسان. من هم سلام تو را به امام زمان(عج) و سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام می رسانم. بار دیگر با عجله به سوی آسمان نگاه کردم. آن ستاره را ندیدم. تا سریع سرم را به سوی احمد برگرداندم، دیدم به شهادت رسیده است.

منبع: کتاب لحظه های آسمانی/ دفتر سوم/ کرامات شهدا/ رویای صادقانه شهدا/ غلامعلی رجایی/ ناشر: نشر شاهد

منبع: نوید شاهد

سردار شهید علی رنگ - شهدای دزفول

  • ۱۲:۵۸
شهید رنگ-علی

سردار علی رنگ

جانشین فرماندهی واحد توپخانه لشکر ۷ ولی عصر (عج)


سال ۱۳۳۹ در یکی از محله های شهر دزفول در خانواده ای با ایمان فرزندی متولد شد پدرش که از پیروان و ارادتمندان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) بود فرزندش  را علی نام گذاشت تا الفبای عشق به ائمه را از کودکی با گوشت و خونش قرین سازد.

دوران نوجوانی علی، همزاه بود با اوج فساد رژیم ستم شاهی در ایران.  ولی از آنجائی که علی از طفولیت با نام اهل البیت  و در دامان مادری با اصالت رشد و نمو کرده بود باعث شد تا سر بلند و رو سفید آن دوران را پشت سر بگذارد. علی از همان دوران کودکی و نوجوانی وارد جلسات قرائت قرآن و مجالس دینی و خط مبارزه مخفی با رژیم فاسد شاه گردید و در سال های اوج درگیری انقلاب اسلامی در راهپیمایی های مردمی حضور فعال داشت و به همراه دوستان هم فکر و مبارز خویش مثل شهید احمد رضا حسامی و حاج احمد کیانی و حاج عبدالحسین خضریان در محل و مساجد به کادر سازی و جذب جوانان پرداخت و ۱۹ بهار از عمر خود را پشت سر می نهاد که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. علی از جمله مردانی بود که عطش درونش را فقط پیوستن به خط و مبارزه مردان الهی تسکین می داد و در همان دوران به جمع مخالفین رژیم شاه و اردوگاه مبارزین خط امام و انقلابیون پیوست.

علی از همان دوران نوجوانی فردی دارای اخلاقی نیکو و همواره در طلب کسب حلال برای خانواده خویش تلاش می کرد و تابستان ها در کنار عمویش به بنایی مشغول بود و در تابستان های گرم دزفول روزه می گرفت و در عزاداری های محرم به عشق  سیدالشهداء (ع) عاشقانه شرکت می کرد و در عزای مولایش حسین (ع) رخت ماتم می پوشید و از داغ مصیبت های اهل البیت (ع) چشم هایش  اشک بار می شد.

۲)علی حدیث حریّت و آزادگی و حماسه و شهادت را آموخت و مقدمه ایی شد تا دل خود را با خدا  و اهل البیت (ع) نزدیک سازد و این عشق در دل او مأوا گرفت.

 

یادی از شهیدان گردان امام محمد باقر (ع) کاشان و آران و بیدگل

  • ۱۱:۳۴
یادی از شهیدان گردان امام محمد باقر (ع) لشکر 14 امام حسین(ع)

سه‌شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۷

خلاصه ای از گزارش عملکرد گردان امام محمد باقر (ع) لشکر 14 امام حسین(ع) شهرستان های کاشان و آران و بیدگل در طول 8 سال دفاع مقدس همراه با یاد و نام فرماندهان شهید

جهادگر شهید عیسی موسی پور ، شهدای خرم آباد

  • ۰۰:۴۱

رزمنده جهادگر شهید عیسی موسی پور

شهید عیسی موسی پور

نام : عیسی 

نام خانوادگی: موسی پور 

نام پدر: عزیز

شغل(ها): جهادگر : راننده لودر و بلدوزر 

تاریخ تولد: 4-10-1338 شمسی

محل تولد: لرستان - خرم آباد - خرم آباد

تاریخ شهادت : 10-4-1365 شمسی

محل شهادت : مهران -عملیات آزادسازی مهران

علت شهادت : اصابت گلوله های تیربار دشمن بعثی

نام گلزار: گلزار شهدای بهشت رضای خرم آباد فاز ۲

زندگینامه :

شهید عیسی موسی پور فرزند عزیز به سال 1338 در شهرستان خرم آباد منطقه بستام متولد شد و در دامن پدر و مادری مهربان و مومن اخلاق و آداب اسلامی را فرا گرفت. به علت فقر فرهنگی منطقه و مساعد نبودن زمینه تحصیل و دیگر مشکلات خانوادگی نتوانست در دوران کودکی به تحصیل بپردازد ، اگر چه بعدها در کلاسهای نهضت سواد آموزی شرکت می کرد و تحصیلات ابتدایی را ادامه داد. او مردی مومن و انقلابی بود که درسهای بسیاری از ایمان و ایثار و شجاعت را از مکتب انقلاب اسلامی تعلیم گرفته بود . شهید قبل از انقلاب به علت بی سوادی اطلاع چندانی از مسائل سیاسی نداشت ولی در انجام فرایض دینی و شرکت در نماز جماعت و مراسم مذهبی و عزاداریها جدی بودند و به حضرت امام خمینی علاقه وافری داشتند . در دوران پیروزی انقلاب در همه تظاهرات شرکت می کرد و حتی فرزندانش را که در آن زمان پنج و شش ساله بودند با خود به راهپیمایی می برد. در زمان پیروزی انقلاب که کمیته ها تشکیل شده بود او نیز به اتفاق چندتن از دوستانش که در یک شرکت کار می کردند یک گروه گشتی تشکیل داده بودند و به سرکوبی اشرار می پرداختند و بعدها که دیگر نهادهای انقلابی تاسیس گردید به خدمت در جهاد سازندگی مشغول شد و بعنوان راننده بلدوزر وارد جهاد سازندگی شده بود و تا روز شهادتش در این نهاد فعالیتهای زیادی داشت . سرانجام آن دلاور مرد عرصه ایمان در سالهای 64 و 65 از طریق ستاد پشتیبانی جهاد به جبهه های حق علیه باطل اعزام گردید و در 10/4/65 در منطقه جنگی مهران و در عملیات کربلای یک به وسیله رگبار مستقیم تیربار دشمن به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

رزمنده و جهادگر لرستانی حاج علی حیدر عزیزی ، خاطرات شهادت این شهید گرانقدر را در کتاب از اروند تا کلاشین نوشته و منتشر کرده است. 

نوجوان 14 ساله ای که با اصابت مستقیم آرپیچی سرش رفت

  • ۰۲:۴۸
نوجوان ۱۴ ساله ای که برای آوردن آب رفت و سرش رفت
خاطره ای از جانباز 70 درصد دفاع مقدس؛

نوجوان 14 ساله ای که با اصابت مستقیم آرپیچی سرش رفت

بیان خاطره ای از شاهد ماجرا

به گزارش راهیان نور، محمد رضا فرامرزی جانباز 70 درصد جبهه نبرد حق علیه باطل ما را با خود به روزهایی خواهد برد که هیچ گاه ندیده ایم. در ادامه خاطره ای از این رزمنده دفاع مقدس می خوانید:

در جاده ی اهواز خرمشهر بودیم در حالت پدافند و بنده فرمانده گردان بودم و 120 یا 130 نفری آماده بودیم که شب عملیات از خرمشهر حرکت کنیم.
خیلی در تیررس دشمن بودیم و بچه ها نمی توانستند از سنگر بیرون بروند.
بچه ها تشنه بودند و چندین ساعت آب نخورده بودند و کسی نمیتوانست برود و آب بیاورد.
یکی از بچه های سنگر کنار من آمد و گفت: حاجی یک نفر را بفرست با من بیاید تا برویم و آب بیاوریم.
گفتم مرد حسابی الان در تیررس دشمنیم و من هم نمی توانم به کسی بگویم که با تو بیاید. چون بچه ها میگویند حکم فرمانده است و حکم فرمانده یعنی حکم امام و ولی فقیه و هر کس برود مساوی است با مرگ و شهادت. نه! من به کسی نمی گویم.
خودش چون عطش بچه ها را می دید و تلف شدنشان را می دید به تنهایی رفت و به من از روی شوخی گفت حاجی من مثل حضرت عباس شهید تشنه لب میشوم.
خلاصه دبه ها را برداشت و رفت و شیر تانکر آب را باز کرد و دستش به دبه ها بود. تا دبه ها پر شد همین که آمد بلند شود خمپاره افتاد در همان دبه اش و سرش رفت و چند قدمی نزد ما آمد اما نرسید و شهید شد.


واقعا بچه ها به سختی و مشقت جنگیدند برای دفاع از ولایت، اسلام و ناموسشان و اما الان چگونه به خونشان بی حرمتی میشود.
واقعا بچه ها تن به تن جنگیدند.
نوجوان 14 ساله ای بود که با اصابت مستقیم آر پی چی سرش رفت و الان ما امنیت و آرامش خودمان را مدیون شهداییم.

منبع: راهیان نور

عکسهای از سردار شهید علیمردان آزادبخت و دیگر همرزمان

  • ۱۲:۳۱

17

ایستاده زنده یاد سردار حاج حمید قبادی

نشسته از راست سرداران شهید حمیدرضا ابراهیمی و علی مردان آزادبخت

عکسهای از سردار شهید علیمردان آزادبخت ودیگر همرزمان

شهید سید مصطفی میرشاکی و خاطرات عملیات حاج عمران

  • ۱۳:۱۴

شهید سید مصطفی میرشاکی -الیگودرز

شهید سید مصطفی میر شاکی : فرمانده گردان ابوذر تیپ 57 ابوالفضل(ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

خاطرات برادر رزمنده حاج یحیی خورشیدوند:
گردان ویژه شهدا حزب الله که از زبده‌ترین افراد و نیروهای فرهنگی تشکیل شده بود، با تقدیم شهدایی گرانقدر از جمله فرماندة‌ آن شهید بزرگوار سید مصطفی میرشاکی در عملیات حاج عمران توانست از پیشروی دشمن و تسخیر قله‌های حاج عمران و تصرف شهر پیرانشهر توسط عراق جلوگیری به عمل آورد و باعث شگفتی فرماندهان نظامی رده بالای سپاه و سایر نیروها شود. تا جایی که افراد این گردان این همه توفیق را تا حد زیادی مرهون فرماندهی سید مصطفی می‌دانستند.

خاطره شهید سیدجواد میرشاکی از شهادت برادرش

شهید کریم بگ صفایی ، شهدای سرطرحان کوهدشت در حاج عمران

  • ۰۰:۱۷

شهید کریم صفایی ، کوهدشت

شهید کریم بگ صفایی

نام. کریم بگ. نام خانوادگی. صفایی

تولد. ۱/۲/۱۳۴۶ - سر طرهان کوهدشت

شهادت :  ۲/۳/۱۳۶۵ منطقه عملیاتی حاج عمران

تحویل جنازه و خاکسپاری: ۱۳۷۳ شمسی

حکایت ما حکایت سرزمین پر راز و رمز و مقدس حاج عمران است . این سرزمین از مردانی روایت می کند که تلخیها و دشواریها را زیر لگام آورده و بر ایمان واقتدار خود مهر تایید زدند.یاران میهن سربلند ایران دیدن چهر ه ی کریه دشمنان دیو خو و تاریک اندیش در سر زمین نور و روشنایی را تاب نیاوردند و دلاورانه میادین نبرد را فاتح شدند.

شبی از شبهای حاج عمران روانهای پاک در زمزمه های عارفانه ای به عروج نشسته بودند و حکایت رقص پروانه های واله را در وادی شمع عشق مرور می کردند و در وزش نرم نسیم مهر در تقلای دیدار معشوق سر از پا نمی شناختند.

شیرمردی از دیار طرهان دراین جمع عاشقانه بس بی پروا ،گوی سبقت از همه بر بوده بود. این شیر مرد کسی نبود جز کریم صفایی ،بسیجی خوشنام جبهه ی نبرد و دلاوری که هراس و واهمه واژ ه های بی مفهوم درس ایثار و از جان گذشتگی وی بودند .مردی دلاور ،نترس،شجاع ، شاداب و سر زنده و شوخ طبع و شادی بخش جمع یاران.

همسنگرش بهتر از هر کسی خاطرات آن شب را به یاد می آورد:

شبی دشوار که من تاکنون به سختی و رنج آوری آن در مدت حضورم در جبهه ندیده بودم.

خاطرات رزمنده بهمن امرایی از شهید تیمور معظمی گودرزی

  • ۱۶:۰۹

شهید تیمور معظمی گودرزی -حاج عمران

این یادداشت ها را رزمنده عزیز برادر بهمن امرایی از کوهدشت لرستان در نظرات وبلاگ نوشته اند.

جمعه 8 مهر1390 ساعت: 11:49

یادداشت ۱ توسط:بهمن امرایی

تاریخ شهادت این مرد خدا (شهید تیمور معظمی گودرزی) در تاریخ شب دوم خرداد شصت و پنج در منطقه عملیاتی حاج عمران به عنوان آرپی جی زن و با سمت بسیجی داوطلب بوده است . اگر اطلاعات دیگری از این بزرگوار خواستید به شما خواهم داد . عکس های زیادی از ایشان در منطقه عملیاتی دارم. روزانه برای او و به نیابت از ایشان قرآن می خوانم اگر خدا قبول کند. خوشا به سعادتش که مرگ سرخ را انتخاب کرد. راه او راه سرخ حسین است و ما بدبخت ها مانده ایم با کوله باری از گناه. خدا رحم کند. خدا توفیق بدهد از خون او و همه شهدا دفاع کنیم و مدیون خون شهدا و امام شهدا و خانواده آنان نشویم .

خدا شاهد است هرگز او را فراموش نکرده و نمی کنم. گاهی عکس هایم را با او می بینم و حسرت و غبطه می‌خورم. خداوند به پدر و مادرش صبر عنایت فرماید و روح خودش را با شهدای کربلا قرین و محشور فرماید. آمین . تیمور جان به خدا خیلی دلتنگ تو هستم . فکر نکن تو را در دعاها و یا خاطره ها فراموش می کنم. کاش من با تو شهید می شدم. تو بردی و ما باختیم. والسلام علی عباد الله الصالحین. رحمت خدا بر تو باد.

جمعه 8 مهر1390 ساعت: 11:51 یادداشت ۲ توسط:بهمن امرایی

نام :شهید تیمور معظمی گودرزی -تیپ ۵۷ حضرت ابولفضل (ع)- گردان شهدا-گروهان حمزه سیدالشهداء- تاریخ شهادت ۶۵/۳/۲- شغل :دانشجوی تربیت معلم شهید مطهری بروجرد- محل شهادت :حاج عمران- نام عملیات : حاج عمران- بسیجی داوطلب- سمت در زمان شهادت : آرپی جی زن.

سخنی با شهید تیمور معظمی گودرزی : راستی یادت هست وقتی من همراه شهید جواد میر شاکی و ۱۲ نفر دیگر یک روز دیرتر از تو به پیرانشهر رسیدم، غروب آفتاب بود، و تو با عجله کوله پشتی مرا کمکم بستی، وصیت نامه مرا با هم در کمترین زمان تکمیل کردیم و چه سفارشها که به همدیگر نکردیم. یادت هست صدای توپ و تانک از پشت کوه ها به گوش میرسید و تو به من گفتی میخواهیم همانجا عملیات برویم. راه افتادیم و نیمه شب به نزدیک بعثی ها و کفار رسیدیم. یادت هست چه مهتاب عجیبی بود همه جا روشن و رفت و آمد عراقیها را می‌دیدیم و در کمین جهت رسیدن فرمان حمله و شکستن خط عراقی ها بودیم .اما آتش بسیار سنگین در دل تاریکی های شب ما را جدا کرد . آنگاه من خبر شما را صبح از دیگران گرفتم. چه نبرد سنگینی بود. شهید دانیالی بروجردی- شهید جدیدالاسلامی- شهید شکوهی - شهید میر بهرسی- شهید پیریایی- شهید حاجیوند- و شهید مصطفی میرشاکی- شهید ولیان- شهید لونی (راستی این ها با تو شهید شدند و نزد تو هستند.) اما باورت میشد بعد از این همه سفارش ها تو شهید شوی و من بمانم . تو آسمانی شوی و من زمینی بمانم. تو بهشتی شوی و من سرنوشت نامعلوم پیدا کنم. ترا به خدا مرا دعا کن .زیرا دعای تو مستجاب است و دعای من نامعلوم. توعاقبت به خیر شدی ولی من نامعلوم. پس بر تو رواست ما را فراموش نکنی. خوشا به حالت.

منبع: وبلاگ امامزاده پیرنو

-------------

رزمندگان لرستان و اعزام به عملیات حاج عمران در سال ۱۳۶۵

خاطره دیگری از رزمنده دلاور بهمن امرایی در سایت انفطار لرستان: 

شهید زنده ای که با اصابت تیر بر پیشانی اش جنازه ی او را پس از هفت روز در کردستان یافتند

  • ۱۴:۲۹

شهید مازندرانی که پس از پرواز زنده شد

احمد رحمانی ، شهید زنده ای که با اصابت مستقیم تیر بر پیشانی اش جنازه ی او را پس از هفت روز در بیابان های کردستان یافتند و هنگام انتقالش با هواپیما به پشت جبهه ها ناگهان در میان جنازه های شهدا زبان گشود و درخواست آب نمود، کسانی که در هواپیما حضور داشتند ناباورانه از دیدن این صحنه ، متحیر و مبهوت ماندند و شاید  این تداعی از آیات قرآن و زنده شدن اصحاب کهف باشد و نشانی از عظمت خداوند و وعده ی الهی است که هرکسی خالصانه بر او توکل کند خداوند او را یاری میرساند .

شنیدن خاطرات دفاع مقدس مخصوصاً برای نسلی که بعد از جنگ به دنیا آمدند یا آن را به خاطر ندارد جالب یا شاید کمی حیرت آور باشد. هشت سال جنگ تحمیلی ،  با توکل بر خدا و با دستان خالی در مقابل دشمنی که حمایت تمام ابر قدرتهای دنیا را داشت و تا دندان مسلح بود کمی عجیب است . شاید پس از شنیدن این خاطرات باور بعضی شنیده ها  برایمان دشوار باشد اما در کنار یکی از رزمندگان مخلص بی ادعا بودن و شنیدن خاطرات او به عنوان فرماندهی گروهان در زمان جنگ بسیار شور انگیز است . احمد رحمانی پاسدار جانباز از اهالی شهرستان نور متولد ۱۳۳۲ است. در زمان جنگ فرمانده بود و هم اکنون راننده تاکسی است.از خاطرات خود برایمان میگوید که بسیار شنیدنی است .

شهید محسن صادقی - شهدای الیگودرز لرستان

  • ۰۰:۱۳

شهید محسن صادقی - الیگودرز لرستان

نام :  شهید محسن صادقی 

فرزند  : محمد مهدی

تاریخ شهادت  :  ۱۳۶۵/۰۲/۳۰

محل شهادت : منطقه عملیاتی حاج عمران عراق

محل دفن  :  گلزار شهدای شهرستان الیگودرز 

دوازدهم فروردین ۱۳۴۳، در شهرستان الیگودرز به دنیا آمد. پدرش محمدمهدی، کارمند دفتر ثبت اسناد بود. وی چهره متین و دوست داشتنی داشت و با آوردن روزی پاک و طیبی برای اهل خانواده چنان تأثیر شگرفی در تربیت خانواده گذاشته بود که  توفیق یافت به عنوان پدر شهید جایگاه خود را در عالم ملکوت باز نماید و اطرافیان همیشه به او افتخار نمایند. مادرش فروغ خانم خانه دار بود و نسبت به تربیت فرزندان خود چنان همّت می گماشت که از دامان پاک ایشان دلاوری چون شهید محسن  پا به عرصه وجود گذاشت. گر چه از نظر تحصیلات کلاسیک مدارج عالیه نداشت، اما تکلیف الهی وی را برآن داشت به فرمان امام خمینی قدس سرو شریف، بعنوان پاسدار مخلص در کنار همسنگران مجاهد الهی در سپاه اسلام قرار گیرد و از نظر معارف علوم اسلامی به عالی‌ترین مرتبه درجه معرفت الهی برسد ، به طوری‌که ره صد ساله را یک شبه طی ، و در عالم ملکوت سیر بنماید. زندگی عارفانه این شهید عظمی در سی ام اردیبهشت ۱۳۶۵، در منطقه عملیاتی حاج عمران عراق بر اثر ترکش نارنجک دستی دشمن بعثی به پشت و کمر پایان یافته و به خیل همسنگران شهیدش پیوست و تا ابد برای همیشه جاودانه گردید . مزار وی در گلزار شهدای شهرستان الیگودرز  واقع است.

وصیت نامه

۱ ۲ ۳ . . . ۵ ۶ ۷ ۸
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan