- دوشنبه ۷ فروردين ۰۲
- ۱۱:۵۳
خاطره استاد حسن رحیم پور ازغدی از برادر شهیدش و شهید حمید حکمت پور
شهدا را فراموش نکنیم
خاطره استاد حسن رحیم پور ازغدی از برادر شهیدش و شهید حمید حکمت پور
مغز متفکر نیروی هوایی
اواخر اسفند ماه سال 1363 بود که تازه عملیات بدر تمام شده بود و بر و بچه های خلبان مامور به پایگاههای درگیر هر کدام به پایگاه ها و محل خدمتی اصلیشون برگشته بودند، نزدیک شب عید بود و ما هم گفتیم خوب این خواست خدا بوده که برای اولین بار بعد از انقلاب امسال شب عید را در کنار خانواده بسر ببریم، تو همین حال و هوا بودیم که صدام نامرد شهر زنی را بصورت خیلی ناجوانمردانه ای و درست دو - سه روز مانده به عید آغاز کرد، که بلافاصله طی یک تلفنگرام آنی از طرف معاون عملیات نیرو دستور صادر شد که کلیه خلبانان اف 14 که در ستاد نیرو خدمت میکنند و بقول ما (همه پیر و پاتالها) در کمترین زمان خودشان را به پایگاههای هفتم و هشتم شکاری برسانند، خوب من هم که تازه دو روزی بود از پایگاه ششم بوشهر به محل اصلی خدمتم در ستاد نیرو و امور ایثارگران بازگشته بودم، بلافاصله و با اولین پرواز ایران ایر همان روز خودم را به شیراز رساندم و به محض ورود به ترمینال شیراز حضور خودم را تلفنی به جناب سروان خلبان عطالله معصومی که افسر عملیات و برنامه نویس گردان بود اعلان نمودم، که انهم نامردی نکرد و برای دو ساعت بعد ما را برنامه کرد که بریم پرواز و در منطقه جنوب پرواز کنیم.
آنچه در پی میآید به مرور خاطراتی از سرتیپ دوم خلبان محمود ضرابی اختصاص دارد که در گفتوگو با سایت تاریخ شفاهی ایران بیان شد. مردی که بهترین سالهای زندگیاش را بیهیچ هراسی در کابین هواپیماهای شکاری گذرانده و همواره معتقد است دو عامل ایمان و وحدت باعث موفقیت ملت ما شد و نسل کنونی باید قهرمانهای واقعی کشورشان را بشناسند. این بار از دریچه دلاورمردیهای نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران، به هشت سال دفاع مقدسمان نگاه میکنیم.
■
خودتان را معرفی کنید.
خلبانان معمولا اینگونه شروع میکنند: به نام خالق آسمانها، بلند آسمان جایگاه من است.
من خلبان محمود ضرابی هستم و در 23 اسفند سال 1325 در خانوادهای پرجمعیت در کرمان که یکی از محرومترین نقاط ایران بود به دنیا آمدم.
چطور به فضای خلبانی ورود کردید؟
امیر سرلشکر خلبان شهید حسین لشکری خلبان آزاده جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در خاطرات خود به شهید محمد زارعنعمتی اشاره میکند و میگوید: «در اوایل جنگ بود که در مأموریتی، قسمت انتهایی هواپیمایم، مورد اصابت موشک قرار گرفت و کنترل هواپیما از دستم خارج و موتور هواپیما خاموش شد! من احساس کردم که دارم شهید میشوم و شهادتین خود را گفتم و دستگیره پرش را کشیدم و بیرون پریدم و دیگر متوجه چیزی نشدم.
چند ثانیه بعد، با سرعت وحشتناکی به زمین خوردم و از شدت ضربه، جلوی چشمهایم را خون گرفت، به طوری که بیشتر از پنج متر را نمیتوانستم ببینم! کمکم حالم بهتر شد و حس کردم در دهمتری من، عدهای مرا در محاصره گرفتهاند! دستهایم را به علامت تسلیم بالا بردم و اسیر شدم. در میان نیروهای محاصرهکننده، یک افسر هم بود که جلو آمد و چتر و لباس فشاری را از تنم باز کرد. بعد دستها و چشمهایم را بستند و مرا سوار ماشین کردند و به جایی بردند که احتمالا مقرشان بود.
لب پایینم پاره شده و پوست گردنم سوخته بود! بدنم داشت کمکم سِر میشد و بیش از پیش احساس درد میکردم و تعادلم را از دست میدادم. در آنجا یکی از افسران ارشدشان آمد و به روی من آب دهان انداخت! در همان لحظه، دردم بسیار شدید شد و بیهوش شدم! بعد که به هوش آمدم، دیدم در بیمارستان هستم.
بعدا فهمیدم که بیمارستان «الرشید بغداد» است. وقتی به هوش آمدم، دکتر سرهنگی که پزشک معالج من بود، بالای سرم آمد. بعد یک افسر امنیتی عراق آمد و کارتِ خلبان زارع نعمتی را – که اسیر شده بود – به من نشان داد تا او را شناسایی کنم. من ایشان را قبلا در پایگاه دیده بودم و گفتم: این کارت خلبان زارع نعمتی است. آن افسر اطلاعاتی هم دیگر حرفی نزد و رفت. »
دست نوشته های سرلشکر خلبان شهید دوران از شروع جنگ تحمیلی
یکم مهر ماه 1359
به پست فرماندهی پایگاه سوم شکاری رفتم در آن زمان من در این پایگاه مامور بودم ، همه چیز برهم ریخته است آماده پرواز بودم .
دوم مهر ماه 1359
سرگرد حاجی ( شهید سرهنگ خلبان بیژن حاجی ) اطلاع داد که به پایگاه ششم برگردید خلبان کم داریم و باید بلافاصله به پایگاه خودتان برگردید ساعت یازده صبح بلند شدیم و بعد از یک ساعت در بوشهر فرود آمدیم .
بلافاصله بعد از نشستن در بوشهر به من ابلاغ شد که به آلرت بروم و من هم بدون اطلاع از منطقه بوشهر به آلرت رفتم . بعد از یک ماه بچه ها رو می دیدم. ساعت پنج عصر برای پرواز گشت هوایی بلند شدیم . همان موقع جزیره خارک مورد هدف هواپیماهای عراقی قرار گرفته بود و در آتش می سوخت . موقعی که وضعیت را به رادار اطلاع دادم گفتند تماس می گیرند ولی تا موقع نشستن من که یک ساعت و نیم بعد بود هنوز نتوانسته بودند با خارک تماس بگیرند .
سرگرد خلبان شهید بیژن حاجی (محمد)
سرگرد خلبان شهید بیژن حاجی به همراه ستوان خلبان شهید قدرت ا... کیان جو در تاریخ ۱۲ مهرماه سال ۱۳۵۹ از پایگاه ششم شکاری بوشهر جهت عملیات برون مرزی به پرواز درآمدند و در راه بازگشت در جاده کوت عبدا... مورد اصابت موشک سام قرار گرفتند و هر دو به شهادت رسیدند.
شهید بزرگوار سرگرد خلبان بیژن حاجی فرمانده یکی از گردان های عملیاتی بودند که در تاریخ 12 مهر 1359 در جاده کوت عبدالله هدف قرار گرفتند و پس از اسارت بدست مزدوران عراقی به واسطه شناخته بودن نام ایشان برروی زمین به طرز وحشتناکی به شهادت رسیدند.
شهید محمد حاجی نام دیگرش بیژن بوده .
منطقه عملیات : پیرانشهر
اهداف عملیات : جلوگیری از پیشروی دشمن و سرکوب حمله ی نیروهای عراقی در منطقه ی حاج عمران
یگانهای عمل کننده : گردانهای ثارالله - محبین- انبیاء - شهدا - محرم - مالک اشتر و ابوذر از تیپ ۵۷ اباالفضل (ع)
تشریح عملیات:
عملیات حاج عمران
« دشمن در تاریخ بیست و سوم اردیبهشت ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و پنج ه.ش با بکارگیری تیپ و لشگرهای متعدد و حجم آتش سنگین توپخانه با پشتیبانی نیروی هوایی و هوا نیروز در منطقه ی حاج عمران عملیات کرد . در همان ابتدای عملیات ارتفاعات 2519 و سلسله ارتفاعات اطراف آن به اشغال نیروهای دشمن در آمد و رشادتها و مقاومت برادران ارتشی که پدافند آنجا را به عهده داشتند ، نتیجه بخش نشد . هدف او از این عملیات باز پس- گیری پادگان حاج عمران ، ارتفاعات کدو و اطراف آن ، و در صورت امکان تصرف شهر پیرانشهر و مناطق دیگری از سرزمین ایران اسلامی بود .
شهید سیدامیر سیدصالحی
کد ایثارگری: 6118419 نام پدر: سیدعلی محل تولد: ایران ، استان لرستان ، شهرستان الیگودرز ، تاریخ تولد: 1334/01/20 شغل: معلم تحصیلات: کارشناسی تاریخ شهادت: 1361/02/19 محل شهادت: خرمشهر
زندگینامه
سید امیر، در بهار سال 1334 در شهرستان الیگودرز و میان خانواده ای متدین و از سلسله ی جلیله ی سادات قدم به دنیای خاکی نهاد . خانواده در فضای پر از مهر و محبت ، در نگهداری و تربیت او تلاش کرد تا سری در بین سرها شود و در آینده ای نه چندان دور ، چون قهرمانی رشید در عرصه ی زندگی ظاهر گردد.
وی در اخلاق ، ورزش ، درس و جوانمردی اسوه و نمونه در بین همسالان خود شد . دوره ی ابتدایی و متوسطه را در شهرستان الیگودرز آغاز و با موفقیت به پایان برد. سپس در آزمون دانشسرای مقدماتی شرکت کرد و موفق به اتمام تحصیلات خود گردید.
شهید یحیی سپهوندی
نام پدر: برانازار
تاریخ تولد: 9-2-1344
محل تولد: خرم آباد
تاریخ شهادت : 2-3-1365
محل شهادت : حاج عمران
دلیل شهادت : اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی
گلزار شهدا: بهشت شهدای خضر خرم آباد - استان لرستان
شهید «یحیی سپهوند» در عملیات حاج عمران در تاریخ ۶۵/۳/۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
راوی: حجت الاسلام قاسم متقی نیا، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی لرستان
شهید نورمراد مقدسی
فرزند :درویش
تولد : ۱۳۴۴/۰۳/۳۰
محل تولد : کوهدشت ، روستای خیاران
شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۰۹
محل شهادت : سلیمانیه عراق ، ارتفاعات کاتو
مزار: گلزار شهدای روستای خیاران کوهدشت ، استان لرستان
سی ام خرداد ۱۳۴۴، در روستای خیاران از توابع شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش درویش (فوت۱۳۵۱) و مادرش زهرا نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. نهم اسفند ۱۳۶۴، با سمت فرمانده گروهان در ارتفاعات کاتو سلیمانیه عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و یازدهم تیر۱۳۷۱، پس از تفحص در شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد.
منبع: یاد امام و شهدا
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز لرستان، شهید نورمراد مقدسی از شهدای لرستان است که شب عروسی خود برای شرکت در عملیات والفجر ۹ به منطقه سلیمانیه عراق اعزام شد و به همین دلیل به حنظله لرستان شهرت یافت.
نورآباد - خبرگزاری مهر: روز شهرستان دلفان بهانه ای برای عرض ارادت به ساحت مقدس شهدا با حضور خانواده های معزز شهدا، رزمندگان و ایثارگران 8 سال دفاع مقدس بود تا در محفلی نورانی پیشکسوتان دفاع مقدس از 20 شهید گلگون کفن شهرستان دلفان در عملیات حاج عمران سخن بگویند.
به گزارش خبرنگار مهر، یکی از رزمندگان عملیات حاج عمران ظهر پنج شنبه در این مراسم این عملیات را یکی از پیچیده ترین عملیات های دوران دفاع مقدس می داند و می گوید: رژیم بعث عراق در رابطه با دفاع متحرک با 7 تیپ و 12 گردان کماندویی به منطقه حاج عمران حمله کردند که در آن زمان یگ گردان از تیپ 110 شهید بروجردی و یک گردان از ارتش در خط عملیات حضور داشتند که در زمان حمله تنها این دو گردان در میدان عملیات بودند.
سرهنگ پاسدار محمد رجب یوسفوند می گوید: بعد از رشادت هایی که نیروها انجام دادند لشکرهای دیگری وارد عملیات شدند از جمله لشکر همیشه پیروز حضرت ابوالفضل(ع) لرستان که جلوی نیروهای بعثی را گرفتند و جلوی هدفی که عراق داشت و می خواست ارتفاعات کمرشیر را تصرف کند و به شهر پیرانشهر مسلط شود.
بنده هم کتاب را مطالعه کردم هم خیلی تخیلی بود هم تناقض زیاد داشت نویسندگی کار هرکسی نیست