- يكشنبه ۲۹ مرداد ۰۲
- ۱۵:۱۴
هوای غمت شور به پا کرد
نوحه جالب حاج صادق آهنگران و کربلایی مهدی تدینی
شهدا را فراموش نکنیم
هوای غمت شور به پا کرد
نوحه جالب حاج صادق آهنگران و کربلایی مهدی تدینی
شکارچی قهرمان میگهای بعثی درگذشت
خلبان ایرانی که سه هواپیمای دشمن را با شلیک یک موشک شکار کرد
امیر خلبان محمد مسبوق از خلبانان هواپیمای F14 در سالهای دفاع مقدس در پی ابتلا به بیماری درگذشت.
به گزارش خبرگزاری مهر، سرتیپ دوم محمد مسبوق از خلبانان هواپیمای F14 در سالهای دفاع مقدس امروز چهارشنبه ۸ دی پس از چندسال بیماری درگذشت.
شهید بهمن بیرانوند
فرزند : طهماسب
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۰۳
محل شهادت : هورالهویزه
مزار : گلزار شهدای شهرستان بروجرد - استان لرستان
یکم فروردین ۱۳۴۲، در شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود. پدرش طهماسب، پیمانکار بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته انسانی درس خواند. به عنوان بسیجی و با سمت تخریب چی در جبهه حضور یافت. سوم اسفند ۱۳۶۲، در هورالهویزه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
یاد امام و شهدا
خاطره ای از شهید بهمن بیرانوند
شهادت یک اتفاق نیست
خرداد ماه ۱۳۶۳ در منطقه زبیدات عراق و در بالای ارتفاعات کله قندی مستقر شده بودیم. کله قندی به عراقی ها بسیار نزدیک بود حتی حرکت تانک هایشان را به وضوح می دیدیم. برای بررسی منطقه رفته بودیم.
غروب بسیار زیبا و دلگیری بود.نیروهایمان کم بودند و آتش تهیه دشمن بسیار سنگین. شدیدا تحت فشار بودیم. دشمن دوربین های قوی ای داشت و به وسیله آنها منطقه را به دقت کنترل می کرد.
مشغول بررسی منطقه بودم که پیک گردان رسید. نامه ای برایم آورده بود. از یکی از دوستان ،که برایم بسیار عزیز بود.
برای گرفتن نامه از محلی که ایستاده بودم خارج شدم. هنوز چند قدم از سنگر فاصله نگرفته بودم که یک کاتیوشا به سنگر خورد و سنگر به کلی نابود شد.
آری شهادت تصادفی و اتفاقی نیست.
طنز در جبهه
سرداران شهید احمد سپهوند و جوزی امیری از فرماندهان لرستان
در منطقه عملیاتی زبیدات عراق سال ۱۳۶۴
به بهانه یادی از برادر شهید احمد سپهوند
معاون فرمانده گردان انبیاء لشگر 57 ابو الفضل لرستان
راوی محمد سلیمانی مخابرات گردان انبیاء :
برادر سپهوند انسانی مومن ، شجاع ، و به سلامتی و حفظ جان رزمندگان اهمیت زیادی میداد . در یکی از روزهای بهار در منطقه زبیدات عراق شب را تا تا سحر پای بی سیم بیدار بودم دم صبح خوابم برد، بچه ها بیدارم نکردند ساعت 10 صبح بود بیدار شدم . فرصتی پیش آمده بود تا لباس هایم را بشویم . کنار تانکر آب که پشتش به عراقی ها بود و با گونی شن محصور شده بود نشسته بودم . کلاه خود سرم نبود .
برادر سپهوند با لنکروز فرماندهی از کنارم رد شد از اینکه کلاه نداشتم از او خجالت کشیدم خودم را پنهان کردم و زیر چشمی به او نگاه میکردم دیدم اتفاقاً خودش نیز کلاه ندارد. خیلی تعجب کردم . چون برادر سپهوند در حفظ جان بسیجیان بسیار حساس بود و با کلاه بچه ها همیشه مسئله داشت . با ماشین نزدیک پارکینگ فرماندهی شد . در یک لحظه آنقدر خمپاره بر سرمان ریخت که فرصت نشستن هم نداشتیم خمپاره اولی به پشت تانکر آب اصابت کرد ولی عمل نکرد . بچه ها فکر کردند به من اصابت کرده به طرف من آمدند که دومین گلوله به کنار تانکر اصابت کرد و برادر میرزا علی دریکوند را مجروح کرد . سومی و چهارمی و پنجمی به سنگر تدارکات و فرماندهی و ماشین اصابت کرد . تعدادی از بچه ها زخمی شدند . خمپاره بارید و بارید، همه نگران بودند و فریاد میزدند بخوابید . احتمالاً آتش تهیه است هرکس مجروح
نشده خودش را به سنگر دیدبانی برساند . همه این ماجرا با بلند شدن گرد و خاک و دود در کمتر از یک دقیقه بود . لحظه ای آتش قطع شد به دنبال هم می گشتیم .
وقتی بلند شدم برادر میرزا علی دریکوند را دیدم که به شکم او ترکش خورده و با لبخند همیشگی به طرف آمبولانس می رود .
یک نوجوان 15- 14 ساله را دیدم که با چهره ای دگرگون شده و صورتی سیاه شده به طرفم می آید . فهمیدم ترکش خورده ولی نمیدانستم به کجای او ، نمی توانست حرف بزند . ترکش به قفسه سینه اش و در نزدیکی قلبش اصابت کرده بود .
به سراغ ماشین رفتیم ، برادر احمد سپهوند تکان می خورد ولی خون تمام بدنش را گرفته بود، او را از ماشین بیرون کشیدیم . اتفاقاً ترکش درست به سرش اصابت کرده بود . جایی که او همیشه به آن حساسیت نشان میداد و بچه ها را تشویق به کلاه خود کرده بود. او را به بیمارستان منتقل کردیم که مداوا اثر نکرد و به آرزوی دیرینه اش ، شهادت در راه خدا رسید. روحش شاد و یادش گرامی .
صلوات را فراموش نکنید
حسن ناجی راد
حسن ناجی راد- شب به اهواز رسیدیم در گلف مستقر شدیم .صبح روز بعد سید محسن که قبلا در جبهه بود به دیدنم آمد و کلی > خوشحالی کرد و تاسف خورد که با من این گونه بر خورد شده است .همان روز سازماندهی شدیم و به منطقه شوش رقابیه ومنطقه سایت 5 رفتیم .در آنجا مسلح شدیم. سید محسن اسلحه قشنگی با قنداق تاشو یک شلوار پلنگی به من داد .عباس جلالوند که همسایه ما بود و سپاهی بود در آنجا بود و به من کمک کرد ما را در دسته های 21 نفره سازماندهی کردند .فرمانده دسته ما شهید محمد کبود جامه بود .وی نیز در مریوان حضورداشت و می دانست که من خواهر زاده شهید محمود رنج هستم .در جمع گروهانمان چند تا رفیق پیدا کردیم .داود سلیمانی .حسین بنایی .حسین موسوی . رحم خدا که فامیلی وی یادم نمی آید . (دریکوند)
خاطره ای از رزمنده دلاور داریوش گراوند، در رابطه با سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی
🟠 «هو الحی»
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون.
کسی را که در راه خدا کشته شد، مرده نپندارید، بلکه او زنده جاوید است ولیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت سوره آل عمران ، آیه ١٤٠-١٣٩
از بنده خواسته شده خاطره ای از سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی نقل کنم. کاش قلمی داشتم تا عبارات را با جوهر روح و روان آدمی بر صفحه کاغذ می چرخاند و کلماتی در صندوقچه بیان که در هیچ گنجینه ای از لغات ناب و شیوای فارسی یافت نمیشد اما چه کنم که دست روزگار ما را با پای لنگ ادبیات به وادی خاطره نویسی از حمید کشانده . خدا کند دست حمید همچون روزهای سخت جنگ در این وادی نیز دستگیرم گردد. به قول خواجه خوش سخن حافظ شیراز :
ما در درون سینه هوایی نهفته ایم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
خاطره ی حاج بهزاد باقری از فرمانده شهید فیروز سرتیپ نیا
سال ۶۳ بعد از اینکه ماموریت گردان محبین که در پاسگاه زید مستقر بودیم به پایان رسید چند روزی به زیارت حضرت معصومه در قم رفتیم بعد از اینکه به کوهدشت برگشتیم فیروز را دیدم در مسجد صاحب الزمان آن وقتها بیشتر دیدارها و ملاقات در مسجد صورت میگرفت ایشان به من گفت که قراراست کوهدشت خودش یک تیپ مستقل تشکیل دهد گفتم تیپ خیلی نیرو میخواهد نیروهایش را از کجا تامین خواهند کرد گفت که قراراست از هر شهرستان یک یا دو گردان در اختیار این تیپ قرار گیرد گفتم فرماندهی آن بعهده چه کس است گفت اخوی خودت حاج حسن. فیروز تمام اطلاعات و آمار تیپ حنین را که قرار بود تشکیل شود میدانست.
شهید مظلوم و معصوم که از شهادت خود خبر داشت و به فرماندهاش گفت دیدار به قیامت 🌹
شهید ارسلان سلاجقه در سال ۱۳۳۹ در روستای تذرج از توابع شهرستان رابر کرمان در خانواده ای مذهبی و زحمتکش بدنیا آمد. پس از سپری نمودن تحصیلات اولیه و اخذ مدرک دیپلم ریاضی فیزیک از طریق شرکت در کنکور ورودی دانشکده افسری در تاریخ ۱۳۶۱/۰۷/۰۱ به استخدام ارتش در آمد. پس از طی دوره سه ساله دانشکده افسری در تاریخ ۱۳۶۴/۰۷/۰۱ در رسته پیاده به درجه ستواندومی نائل گردید. پس از طی دوره مقدماتی رسته پیاده در مرکز آموزش پیاده شیراز به لشکر ۸۸ زرهی زاهدان اختصاص یافته و در آنجا مشغول انجام وظیفه گردید.
در تاریخ ۱۳۶۶/۰۶/۲۶در منطقه سومار در عملیات پدافندی بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی به شهادت رسید و پیکر مطهرش در منطقه ماند.
خاطره ای از مبارزات شهید در قبل از انقلاب
شهید حبیب الله کردعلیوند
نام پدر : قنبر
تاریخ تولد: ۱۳۵۰/۰۵/۰۱
محل تولد : پلدختر- پاعلم
شغل: دانش آموز بسیجی
شهادت: ۱۳۶۷/۰۳/۲۷
محل شهادت : منطقه ماووت عراق - ارتفاعات قمیش
شهدای لرستان
راوی : کرم رضا میررضایی ،خاطره (3) اردیبهشت 1367 منطقه عملیاتی ماووت عراق ،ارتفاعات قمیش - تهیه و تنظیم : نورالدین احمدی سایت بالاگریوه
باتوجه به نیاز گردان به نیروهای متخصص درسال67-66، شهید حسین رضائی که فردی متعهد، مومن و خوش رو بود به همراه جمعی دیگر از همرزمان، به گردان شهدا معرفی شدند. خصوصیات مثبت رفتاری و اخلاقی شهید رضائی و همچنین تخصص کاری ایشان در زمینه مخابرات باعث شد تا وی به عنوان مسؤل مخابرات گردان منصوب گردد.
یادشهید عزیزواکبر همیشه ماندگارست ، روحش شاد. این وصیت نامه ...